تلاجن

تو را من چشم در راهم...

در این حد؟!

جمعه, ۹ آذر ۱۳۹۷، ۱۱:۲۷ ق.ظ
نویسنده : مهتاب

 

واقعا من همون آدمی‌ام که خوندن مقاله‌های سیاسی روزنامه‌ها و مجله‌ها براش مثل خوندن قصه و رمان، جذاب بود؟
همونی که بیانیه و نامه سرگشاده به وزیر و وکیل و متن سخنرانی می‌نوشت و کیف می‌کرد از این کارا؟
کسی که دو سه تا خبرگزاری رو روزانه چک می‌کرد؟
کسی که مطالب سیاسی و سیاست، جزء سه تا موضوع اول مورد‌علاقش تو زندگی بود؟
جدا و اصلا باورم نمی‌شه!
این روزا رسما فرار می‌کنم از سیاست، از سیاسی خوندن و نوشتن و حرف زدن و...
از سیاست همین قدر می‌فهمم که باید رای بدم و باید به کی رای بدم، می‌فهمم که خیلی از الفاظ و اسامی و برچسب‌ها، نه تنها واقعی نیستن، بلکه رسما دروغ و نقض منظورن. که روز قدس و ۲۲بهمن باید برم تو خیابون. حتی اگه هیچ شعاری ندم.
که سیاست، در اصل، جای آدمای بزرگه، ولی هم‌زمان این خاصیت رو داره که بزرگ‌ترین آدما رو هم کوچیک و ناکارآمد نشون بده.
که حضرت روح‌الله چه مرد عجیب فهم‌ناشدنی‌ایه هنوز هم که هنوزه.

 

انقدر دور و بر سیاست چرخیدم که بفهمم پلیدترین رفتارهای آدمی‌زاد تو سیاسته، که نهایت تعفن نفس آدمی‌زاد خودشو این‌جا نشون می‌ده.
یاد گرفتم چه طوری آدم‌ها رو بازی می‌دن و یاد گرفتم ان‌شالله که بازی نخورم.
که تو، هر لجن اخلاقی و رفتاری‌ای رو که بتونی تصور کنی و حتی نتونی تصور کنی، تو عالم سیاست پیدا می‌کنی.
که دیگه از هیچ چیز تعجب نکنم...
از سیاست، همینا کافی بود یاد بگیرم که یاد هم گرفتم.
و بقیش...بقیش دیگه همه تکرار مکرراته. بقیش دیگه از شدت سطحی بودن تهوع‌آوره.

 

 شهید مطهری تو کتاب «زن و مسائل قضایی و سیاسی»  می‌نویسن:
«ویل دورانت در کتاب لذات فلسفه ... وقتی که احساسات طبیعی زن را بیان می‌کند، از جمله می‌گوید زن اگر در جوانی و در ابتدا یک شور و هیجانی برای مسائل سیاسی داشته باشد ولی در اواخر، خود زن طبعا برمی‌گردد و باز توجه خودش را به مسائل خانوادگی معطوف می‌کند، حتی کوشش می‌کند که شوهرش را هم از آن مسائل منصرف کند.»

اعتراف می‌کنم اولین بار که این جملات رو خوندم (حدود دو سال پیش) قبولش نداشتم، ولی الان می‌بینم که اونقدرا هم بی‌راه نیست.
البته هنوز هم مطمئن نیستم این سرخوردگی من نسبت به عالم سیاست، چقدر مربوط به جنسیتم می‌شه، کما این که باعث نشده در مقابل، اون طور که ویل دورانت می‌گه، به مباحث خانوادگی خیلی علاقه‌مند بشم به اون صورت یا مثلا مطمئنم (حداقل شخصیتی که الان دارم) کسی‌ام که اگر ازدواج کرده بود، تلاش نمی‌کرد همسرش رو از ورود و دخالت در سیاست منع کنه. (هنوز و همچنان شخصیت آقایونی که علایق سیاسی جدی دارن برام جذاب‌تره) ولی به هرحال خودم، حسابی خسته‌ام از خوندن یا نوشتن متن‌هایی با رنگ و بوی سیاست و این حد از تغییر، برای آدمی مثل من، با اون همه علاقه‌مندی و پیگیری، واقعا جالبه.

 

به نظرتون اینا نشونه پختگیه یا صرفا خستگی؟

آدم باید بره سرا نون و زنده موندن .بقیه بحا رو بیخیال شه.
بهم سر بزن.
؟!
شاید یکی از عامل های دوری از سیاست بخاطر بازی های تکراری که دارند و بی رحمی های جناحی که حتی باعث نابودی یک مملکت بشه.
کلاً از سیاست فقط فیلم های سینمایی رو دوست داشتم و دارم.
اون اندازه که خواهرهای بنده سیاسی بودند من و پدرم سیاسی نبودیم. گرچه یکی از تفریح های روزانه و شبانه ی من دیدن اخباره به امید یک خبر داغ و جنجالی.
من فکر می‌کنم دخترا زودتر علاقه‌مند می‌شن به سیاست و از اون طرف هم زودتر خسته می‌شن ازش.

شخصا تا اطلاع ثانوی، فیلم خارجی، خبر، تلویزیون و سریال رو حذف کردم. کل اطلاعات من از دنیا محدود می‌شه به هشت نه تا حساب توییتری که دنبال می‌کنم.
همین قضیه خاشقچی رو که انقدر سر و صدا کرد، تا چند روز اصلا نمی‌دونستم چیه کلا.

فقط دلم کتاب می‌خواد، موسیقی خوب و سینما و یکی دو نفری که بشه راجع به همینا باهاشون حرف زد.
امیدوارم همشون جور بشه :)
سپاس.
همشون هست خدا رو شکر:)

به نظرمن کار سیاسی یا همان فعالیت سیاسی اگر توأم با شناخت و همراه با هدف مشخص باشد، این قدرها هم دل زدگی ایجاد نمی کند.

اما اخبار سیاسی یا خواندن و نوشتن مطالب سیاسی مخصوصاً اگر از نوع تلگرامی و شبکه ای اش باشد، با فعالیت سیاسی فرق می کند. به همین دلیل کم کم چندش آور و مشمئزکننده می شود.

ضمن این که اخبار و مقالات و نشریات سیاسی در کشور ما بیش از آن که مقرون به سیاست باشند، رنگ و بوی جناحی دارند و در مسیر زد و بندهای باندی سیر می کنند که این، نه قابلیت پایداری دارد و نه خاصیت ماندگاری!

و البته که هیچ کدام از این ها حتی اگر شکل صحیح هم داشته باشند، حلاوت و طراوت کار فرهنگی را ندارند.

شناخت و هدف وجود داشت به نظرم. پاشنه آشیل کار سیاسی، سطحی شدنه و ما (حداقل من) خیلی تلاش کردم دچار این مشکل نشم. همین الان اگر ازم بپرسید، مهم‌ترین فعالیت سیاسیم تو دانشگاه چی بوده، قطعا از بیانیه و نامه و سخنرانی و مناظره اسم نمی‌برم. مهم‌ترین فعالیت سیاسی ما تو دانشگاه، چاپ نشریه مجموعمون بوده که خودش به نظرم، کار نسبتا عمیقی به نظر می‌رسه. (حداقل بگم ما تلاش کردیم این طور باشه)

خیلی سعی می‌کردیم مراقب باشیم گرفتار سطحی‌نگری‌ها و برداشت‌های جناحی و قبیله‌ای مرسوم نشیم و انصاف رو از دست ندیم.
خط‌کشی‌ها و خطوط قرمزمون هم اگرچه مشخص بود، ولی واقعا خط قرمز بودن و هرکسی رو به خاطر مخالفت شخصی، واردش نمی‌کردیم، حالا چه تو تعامل با مسئولین دانشگاه چه سیاسیون خارج دانشگاه.

با همه این تفاسیر، حافظه تاریخی ضعیف مردم ما و بی‌انصافی‌ها و منفعت‌طلبی‌ها و برخوردهای بعضا گسترده و بی‌منطقشون با حتی حقایق مسلم و بارها اثبات‌شده، باعث شده حسابی تو ذوقم بخوره و احساس کنم دیگه چیزی تو سیاست برام جذاب نیست.

دلم می‌خواد برگردم دو سه پله عقب‌تر و تو حوزه تقویت عقلانیت برای جوون‌ها و نوجوون‌ها یا مثلا فعالیت‌هایی در جهت شناسوندن تاریخ معاصر و تاریخ صدر اسلام، کار کنم تا ان‌شالله چهل سال دیگه، اوضاع به شکل دیگه‌ای باشه. سیاسی‌ها فرق کرده باشن و به تبع اون، فضای سیاست هم، نه حتما خیلی عالی، ولی بالاخره چند درجه‌ای شفاف‌تر و پاک‌تر از اینی که الان هست بشه.
lمن که دیگه میخوام رأی هم ندم و راهپیمایی هم نرم
منم یکی دو بار نرفتم راهپیمایی، بعد حسش خوب نبود. بعدم کلا دو روز در ساله.

رای رو که اصلا موافق نیستم تعطیل کنیم:/
فکر کنم نشونه یه مدل عبور از سطح به عمق هست. فقط باید دنباله کار رو بگیری که مرتب به عمیق شدنت کمک کنه. ضمن اینکه اخبار رو کاملا کنار نمی‌ذاری، تحلیل‌های خوب و متونِ بی‌حاشیه رو بیشتر بخون
من خودم هم همین مسیر رو رفتم. الان بیشتر همین کارا رو می‌کنم
چی بشه یه تحلیل بخونم:/

دلم مطالعه تو حوزه مبانی دینی می‌خواد فقط...
برنامه‌ات برای مطالعه چیه؟
فعلا که فقط تفسیر قرآن از رو کتاب قرآنم که یه نسخه قرآنه ویژه دانشجویان و تفاسیر آیات منتخبی رو به صورت گلچینی از تفاسیر مختلف نوشته.

ولی در آینده ان‌شالله 
تفسیر تسنیم آیت‌الله جوادی آملی
کتاب‌های 
شهید مطهری
آیت‌الله جوادی آملی
علامه طباطبایی
علامه جعفری
و آیت‌الله مصباح 
امام
و‌ رهبری

و در کنارش، جلال، نادر ابراهیمی و اون فهرست دویستایی امیرخانی و مطالعات اختصاصی حوزه زنان.
کمی هم طنز و شعر محض چاشنی این وسط.
و احتمالا کتابای حاج آقا پناهیان.
و اگر دیگه خیلی آدم حسابی باشم، تفسیر نهج‌البلاغه آیت‌الله مکارم. (پیام امیر) 

اینا البته برای بیست الی چهل سال آینده است.
خوبه ولی بعضی‌هاشون خیلی به روز نیست‌. بعضی‌هاشون هم مقدماتی می‌خواد. به این مساله توجه کردی؟ مثلا کدوم کتابای علامه طباطبایی رو می‌خوای بخونی؟
بعدم چرا کتابای امام و آقا رو گذاشتی ته لیست :(
البته ببخشید نظر میدم‌ها!
خیلیم ممنون و خوشحال می‌شم کمکم کنی:)

اینا که نوشتم به ترتیب اولویت نیست. در مورد کتابای علامه مصباح، علامه جعفری و علامه طباطبایی هیچ اطلاعاتی ندارم. فقط اسمشون تو فهرست هست که بعد برم ببینم باید چی رو بخونم یا نخونم. در حد یه اسمه فقط.

ولی مثلا از شهید مطهری یا رهبری، می‌دونم تقریبا چی می‌خوام.
سلام
اگر تعریف سیاست رو خاص این چیزایی که گفتید نکنیم که امام از این ها به اسم سیاست شیطانی نام می بره، 
و دایره ی سیاست رو اندازه ای که امام از سیاست اسلامی در نظر گرفته، در نظر بگیریم و معتقد باشیم که به گفته ایشون:
«انبیا شغلشان سیاست است و دیانت همان سیاستی که مردم را از اینجا حرکت می دهد و [به] تمام چیزهایی که به صلاح ملت و مردم است هدایت می کند.»
همین شهید مطهری(ره) خوندنتون یه کار سیاسیه! و مطالعات مذهبی تون ایضا
کلا که بله! هر کاری بکنیم سیاسیه:)
همین که من سعی می‌کنم از اون بقالی که فروشندش خوش‌اخلاق‌تره، خرید کنم یا اون کافه‌ای برم که سرویس بهتری داره، اینا همش سیاسیه:)
منظورم از سیاستی که ازش خسته‌ام مشخصا همون چیزایی بود که اسم بردم.
شاید این حکومت فقط با رأی ندادن یه تکونی به خودش بده. چه بسا هر رأیی بدیم احتمالا داریم خیانت میکنیم!
دیگه از اون ور بوم نیفتیم:)
ملاک افتادن از اینور یا اونور بوم چیه؟ :)
نظر نویسنده وبلاگ تلاجن :دی
:))
هرچه اعلی حضرت همایونی، قبله‌ی عالم عدم امکان امر فرمایند
البته من می‌شم علیاحضرت چون خانمم:))

جدا؟ رای دادن در حد «عدم امکان» شده براتون؟!
ما ز یاران چشم یاری داشتیم آقای دکتر:)
نه منظورم از عدم امکان این نبود.
ولی واقعا تصمیم دارم رأی ندم. در واقع دیگه علاقه‌ای به رأی دادن یا به هیچ فرد یا گروه سیاسی در کشور ندارم. هیچ کسی «نماینده‌ی» من نیست که بخوام بهش رأی بدم. حکومتی که برای مردمش ارزش قائل نیست، مردمش هم باید رفتار مشابه داشته باشن. اینهم هیچ ارتباطی با دولت نداره. عمداً از حکومت استفاده میکنم. اتفاقا بیشتر منظورم اون بدنه‌ای از حکومت هست که خودش رو رسماً «نماینده‌ی» «مردم» نمیدونه بلکه خودش رو «نماینده‌ی» «خدا» در زمین میبینه. ممکنه در حرف اینطور نباشه ولی در عمل همینطوره. من دیگه هیچ ارتباط عاطفی با حکومت ندارم و اون رو نماینده‌ی خودم نمی‌دونم. هرکاری هم که میکنم صرفاً برای مردم هست که من با این مردم همچنان ارتباط عاطفی خودم رو دارم.
خب من مسائل رو انقدر مطلق نمی‌بینم.
خودتون می‌دونید قطعا، ولی به خاطر همون مردم، بهتره حواسمون باشه به سیاست. اون جنس تلاش برای مردم، اگر در منتها درجش هم باشه، بدون مشارکت در سیاست، ناقص و ناتمام و ناکافیه.

رای دادن مثل نیروی کوچیک ضعیفیه که مطابق قانون پاسکال، وقتی به یه سطح کوچیک مایع وارد کنیم، به خاطر ثابت موندن فشار، نیروی بزرگی می‌شه در یک سطح بزرگ. ما چون کنار اون سطح کوچیک وایستادیم، تاثیر این نیروی کوچیک رو ممکنه همیشه درک نکنیم.
خب در این برهه من فکر میکنم رأی ندادن بیشتر به نفع مردم میتونه باشه!
متأسفانه رأی دادن مردم برای حکومت توهم اعتماد مردم رو ایجاد کرده.
🤔
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی