قالب آخری که تو بلاگفا داشتم خیلی دوستداشتنی بود. حداقل این که من خیلی دوستش داشتم. یه زمینه سفید ساده با یه تصویر محو شده از یه شاخه گلهای کاغذی صورتی که انگار از دیوار بالا رفته بودن. وقتی اومدیم بیان، نه هیچوقت تونستم با قالبهای بیان کنار بیام، نه هیچکدوم از قالبهای عرفان برام جالب بود. خودمم انقدری از کد نوشتن سر در نمیآوردم و نمیآرم که بتونم اون چیزی که میخوام رو بنویسم. دوستِ مهندسِ نرمافزارم ندارم. اگرم داشتم خوب، نمیدونم چقدر میشه هی خرده فرمایشات داد و انتظار داشت ملت عصبانی نشن. تو این بیان هم گرچه گهگاه از قالبهای بعضی وبلاگا خوشم میاومد، ولی تهِ تهِ دلم مونده بود پیش همون تصویر محو قالب آخر بلاگفا.
من آدم سمجیم. خیلی بیش از حد سمج. این سمج بودن واقعا گاهی از حد طبیعی و درست میزنه بیرون. اونی که میخوام رو خیلی با طمانینه و دقیق و سر صبر انتخاب میکنم؛ ولی وقتی انتخاب میکنم دیگه باید همون اتفاق بیفته و اگه لازم باشه برای اتفاق افتادنش تا ته دنیا هم میرم. (اون سوال پیادهروی کل دنیا یادتون هست؟)
چند روز پیش دیگه حسابی از قالب وبلاگم خسته شدم. دونه دونه قالبهای بیان رو تو صفحه پیشنمایش باز کردم؛ یه سر رفتم وبلاگ عرفان قالبهای ریسپانسیو رو دیدم؛ حتی یکیش رو هم با یه سری تغییرات جزئی انتخاب کردم و کدشو ساختم و امتحان کردم؛ ولی بازم اونی نشد که میخواستم. آخرش دیدم نمیشه. من هنوز دلم پیش اون عکس محو قالب بلاگفا بود؛ وبلاگی که خیلی وقت بود حذفش کرده بودم. دلم تنگ شد براش. دوباره رفتم بلاگفا، تلاجن ساختم. اون صفحه مدیریت ساده. و قالبی که جاش خالی بود. مثل این فیلما. انگار بعد چند سال بخوای بری دنبال بچه یا چه میدونم خواهر و برادری که گمش کردی.
رفتم تو سایت پیچک. یه مدت قالبای اونجا رو استفاده میکردم. چندین صفحه رو گشتم ولی پیداش نکردم. دقیقا یادم نبود طرح قالب رو ولی مطمئن بودم اگه ببینمش میشناسم. تو چرخ زدن بین قالبای پر زرق و برق پیچک، یادم افتاد از یه جایی به بعد قالبای سبک نایت اسکین رو ترجیح داده بودم برای وبلاگ. رفتم نایت اسکین. سری قالبهای بلاگفا؛ و پیداش کردم! اصلا فکرشم نمیکردم ولی پیداش کردم. سری یازدهم از قالبهای بلاگفای نایت بود. همون عکس محو قرمز_صورتی که انگار کلا یهو پرتت کنه به یه زمان دیگه. یه مهتاب دیگه. به همون موقعی که اسم مهتاب رو انتخاب کردم. چرا مهتاب اصلا؟ نمیدونم. یادم نیست. عجیبه که موضوع به این مهمی یادت بره. قالب رو پیدا کردم به هرحال. ولی کدش قابل استفاده نبود. لینکش مشکل داشت. و البته مسئله من کدش نبود اصلا. من اون عکس رو میخواستم. بلکه بتونم تو یه قالب برای بیان ازش استفاده کنم. چیکار باید میکردم؟ فقط از این که پیداش کرده بودم خوشحال میشدم و میگفتم «خوب حالا هزارتا عکس خوشگلتر از این هست. چه کاریه؟ اون محو بودنشم یه افکت ساده است صرفا.»
راستش همینا رو هم گفتم. ولی بازم دلم راضی نشد. من هزارتا عکس خوشگلتر محو شده با افکت نمیخواستم. دقیقا همون عکس رو میخواستم. گشتم تو سایتشون قسمت «ارتباط با ما» رو پیدا کردم. ایمیل زدم و گفتم «میتونم عکس استفاده شده تو قالب شماره ۱۱ بلاگفا رو داشته باشم؟» و به خودم گفتم «ببین دیگه واقعا تو همه تلاشتو کردی». ذرهای امید نداشتم به اون ایمیل جواب بدن. این جور سایتا، تازه الان که بیان رو بورسه، مگه چقدر بازدیدکننده دارن و اصولا چند نفر ممکنه ایمیل بزنن که حالا کسی بخواد جواب هم بده؟ همون قسمت «تماس با ما» تو سایتشون یه گوشه کوچولو یه طوریه که انگار زنگ یه خونه قدیمی متروکه باشه که قایم شده زیر شاخههای انبوه پیچک و عشقه که کسی نتونه پیداش کنه. ایمیل زدم و با خودم گفتم «تو واقعا همه تلاشتو کردی»
جواب دادن! اونم خیلی زود. نشونی وبلاگ رو پرسیدن. جواب دادم و هورا! که «خواستن توانستن است» و «جوینده یابنده است» و... و جوابی نیومد. دیگه نمیشد بیخیال شم. دوباره ایمیل زدم «ببخشید اگه عکس رو نمیتونید بدید میشه حداقل کد قالب رو بدید تو وبلاگم استفاده کنم؟» جواب زود رسید. از آدمی که معلوم بود ایمیل قبلی من رو درست نخونده بود و حوصلش از دست این موجود سمج در مورد یه قالب قدیمی، یه عکس قدیمی، موضوعی در این حد بیخود، سر رفته بود. «گفتید کدوم قالب بود؟» یعنی حتی حوصله نداشت دو تا ایمیل قبلتر رو چک کنه. گفتم «شماره ۱۱ از سری بلاگفا» و فکر کردم پس حتما الان کد قالب رو میفرسته و به هرحال عکس رو بهم نمیده. ولی ببین «تو به هرحال همه تلاشتو کردی». کد قالب اونقدرا برام مهم نبود. فوقش میشد دوباره بزنم تو وبلاگ بلاگفا که تماشاش کنم ولی عکس مهم بود که اینجا داشته باشمش و ظاهرا نمیشد. به هرحال مهم این بود که «من همه تلاشمو...»
امشب با بیحوصلگی رفتم ایمیلم رو چک کردم. و بله! عکس رو فرستادن برام! عکس عزیز دوستداشتنی من. عکس آخرین و تنها قالبی از وبلاگ بلاگفا که تو ذهنم مونده بود. از ذوق زیاد کلی تشکر کردم. یعنی یه : گذاشتم و کلی پرانتز پشتش ردیف کردم و گفتم من کلی خاطره دارم با این قالب. بعد، برای این که «همه تلاشمو کرده باشم» گفتم «میشه لطفا کد قالب رو هم برام بفرستید؟ من هرچقدر رو لینکش میزنم باز نمیشه» :)
پ.ن: دیگه راستش خیلی مهم نیست اینجا استفاده بشه یا نه. مهم اینه که دنبالش گشتم؛ پیداش کردم؛ «همه تلاشمو کردم»؛ دارمش و الان رو صفحه گوشیمه! درست رو به روم:)
پ.ن۲ یا روغن ریخته نذر امامزاده: برای ۱۶ شهریور. روز وبلاگ فارسی.
حتی اونایی که حذف شدن
مثلا اینو ببین:
https://web.archive.org/web/*/www.nebula.blog.ir
هر موقع دلت برای وبلاگ بلاگفات تنگ شد آدرسشو بنویس تو این سایت و یه سر بزن بهش
من یه کم در حد درست کردن هدر بلدم. مثلا همین گل میتونه هدرت باشه