خیلی موافقم.
اصولا چون آدمها مختارند و هر لحظه در معرض انتخابهای مختلفی هستن؛ اصلا هیچکس اون آدم اولی که دیدیم و دیده شدیم، نیستند و نیستیم! پس قطعا توی جزئیات مسیر متفاوتیم (با این فرض که توی کلیت شبیه باشیم) و این تنهایی تا حس نشه، تکاملی نیست. اصلا خدا شرایط رو طوری پیش میبره که تنهایی رو توی هر سطحی حس کنی؛ با حفظ تمام محبت ها و داشتن ها و همراهی های ظاهری.
این، با ارزش ترین و سختترین درسی بود که بعد از چندین سال گرفتم ... و خیلی سخته که بتونی در دل تضاد رشد کنی؛ به خصوص تضاد بین دوست داشتن و همراهی همسرانه و درک تنهایی!
راستی کی این همسفر تا بهشت رو مد کرد؟!! خیلی خوشخیالیه... حتی اگر دو نفر بسیاز شبیه هم باشن در اهداف و و .... محاله در جزئیات و طی الطریق شبیه باشن...
سلام.
همسفر تا بهشتش رو نمیدونم، ولی میشه به ازدواج و زوج شدن خیلی غیر مادی تر شدن نگاه کرد. از اون جهت که در کنار ِ هم خلق شدن و در کنار ِ هم تونستن رنج ِ هبوط و زندگی روی زمین رو تحمل کنند. اگر هر کدوم تنها بودن نمیتونستن دوام بیارن و هدفشون رو کامل نمیکردن.
چه مطلب خوبی
و چه گفتگوی خوبی پای کامنت ها...
به خصوص خانم الف...
من اما هنوز گیجم بین نسبت عشق و ازدواج....
و این که آیا ما راه دیگه ای جز ازدواج، برای تجربه عمیق عشق داریم ....اگه نه ، پس چه کار کنیم؟
آیا ازدواج عاشقانه حتی، اساسا میتونه اون تجربه عمیق از عشق و عاشقی کردن و عاشقی دیدن ناب رو فراهم بیاره؟ یا نه چون خدا غیوره و از یه طرف نمیذاره کسی جاش رو بگیره و از طرف دیگه بخش مهمی از حالات عشق تو بروید با هم بسازید، ساخته میشه، باید بی خیال تجربه کردن حالات عاشقی بواسطه ازدواج شد...
و قس علیهذا....
و این که، نعم العون علی طاعه الله همون همسفر تا بهشت نیست یحتمل؟
+ در کل با نگاه واقع بینانه و غیر فانتزی شما به ازدواج همراهم.
از من می شنوید رنج تنهایی بهتر از رنج ازدواج هست :) یا حداقل ازدواجی کنید که راه برگشت داشته باشه
سلام عزیزم
خیلی نظر محبوبی بود برام نظرت
و دیدگاههای مفید ذیل مطلبت هم
من خودم اوایل ازدواجم همچین چیزی رو توی وبلاگ نوشتم
اساسا ازدواج یه بعد از زندگیه و برای انجامش واقعا به قول شما نیاز نیست افراطی طرف رو سنجید
چون قرار نیست مسیر رشد آدمها عین هم باشه و اگه نبود و نشد، بشینیم غصه بخوریم و حس کنیم حیف شدیم با چنین کسی ازدواج کردیم.
از طرفی، واقعا معتقدم شیعه باید استقلال روحی داشته باشه، حتی اگه کفویت خیلی بالایی در ابتدای ازدواج بین زوج باشه، چه تضمینی هست این کفویت در سالهای بعد هم بمونه و خانم یا اقا عقاید و اخلاق و رفتارهاشون عوص نشه؟
مسیر رشد اساسا مسیر نایس و راحتی نیست که بگیم ما میخوایم دوتایی رشد کنیم، یعنی مثلا باهم بریم هییت و باهم همنظر باشیم و شبیه هم بشیم و این چیزا.
خیلی خوبه آدم همسر همراه داشته باشه، ولی لزوما مسیر زندگی همه یکی نیست.
خیلی خوبه آدم همسر سازگار و بامحبت داشته باشه واقعا بخشی از آرامش روحی آدم تامین میشه ، ولی بازم این نیست که ازدواج همه چیز باشه.
در هر حال، بنظرم بهترین حالت اینه که ادم این چیزها رو بدونه و بعد، با یه فرد سالم ازدواج کنه.
چون بنظر شخص خودم، مجردی سخت تر از متاهلیه
البته جا افتادن این مساله و درکش، ظرفیت و جنبه بالایی میخواد
چون ما هنوز یاد نگرفتیم خطای کسی رو به نام کس دیگه ننویسیم و عامل به آیه و لا تزر وازره وزر اخری نیستیم.
چقدر این جنبه وجود داره که مردی خطا کنه نگن زنش مقصره؟ یا برعکس.
اساسا چون غالب مردم با تصورات ذهنیشون درجا حکم میدن و اهل عمیق فکر کردن نیستن، افراد زیادی هم هستند که از ترس زبون همین مردم، نمیتونن به زندگی متاهلیشون ادامه بدن یا حداقل اونجوری که فکر میکنن درسته رفتار کنن.
مثلا چه کسی تحمل این رو داره که به عنوان یه دختر مذهبی ولایی بهش بگن شوهرت ضدانقلابه ها! چرا انتخابش کردی؟! ( حالا ممکنه صرفا برداشت خودشون باشه نه واقعیت )
البته واقعا خوبه زن و شوهر در حداقل خط قرمزهاشون کفویت داشته باشن ، چون وقتی پای فرزند به میون میاد، نباید هر کس ساز خودشو بزنه. حداقل باید انعطاف بالا و جنبه بالا داشته باشن و هم تیمی خودشونو جلو بچهها حفظ کنن.
بحث خیلی مفصله درکل.. کاش میشد بشینیم ساعتها، حضوری درموردش حرف بزنیم و تبادل نظر کنیم.

آخ
چه گل فرمایش کردی
حالا بفرما بگو
ما که هم خونه بسیار بیستی هم داریم
با بقیه تنهاییمون چه کنیم