در مورد موضوع مهاجرین به نظرم یه سری بدیهیات وجود داره:


یک این که سیاست‌گذاری در مورد کیفیت و کمیت پذیرش مهاجر، یه موضوع تخصصی و حاکمیتیه و گرچه مردم طبعا حق و وظیفهٔ مطالبه دارن، اما وظیفهٔ اصلی به عهدهٔ حاکمیته.


دو این که اگر هم نگرانی‌ای از جهات مختلف فرهنگی-امنیتی وجود داره، باید توجه داشت که برخوردهای غیرانسانی و نژادپرستانهٔ فردی مردم با مهاجرین اون نگرانی‌ها رو در عمل تثبیت و تقویت می‌کنه. یعنی اگر مثلا صد تا نیروی مشکل‌زا از جهت امنیتی وارد شده باشن، برخورد‌های غلط با مهاجرین عادی (ولو غیرقانونی) به این عناصر مشکل‌زا اضافه می‌کنه. پس باید مراقب بود از هول حلیم تو دیگ نیفتیم. وظیفهٔ انسانی، اخلاقی و شرعی ما به عنوان مردم عادی، برخورد کرامت‌آمیز با انسان‌هاست و اگر دنبال حداقل کردن تاثیرات فرهنگی-امنیتی هستیم هم راهش همینه.


سه این که مهاجرپذیر بودن از تبعات داشتن شرایط بهتر زندگیه و هرچقدر شرایط اقتصادی و فرهنگی کشور بهتر باشه، این ماجرا هم تبعات گسترده‌تری پیدا می‌کنه. اگر واقعا آرزوی بهبود اوضاع کشور رو داریم، باید بدونیم اینم یکی از پیامدهای این آرزوئه و باید منتظرش باشیم. حاکمیت از این جهت وظیفهٔ خودش رو داره و مردم هم وظیفهٔ خودشون رو. ضمن این که ایران جغرافیایی فعلی به عنوان هستهٔ باقی‌موندهٔ یک تمدن کهن و به عنوان قلب ایران فرهنگی، باید روحیهٔ پذیراتری در قبال مهاجرین داشته باشه. مثل خونهٔ پدربزرگ و مادربزرگی که باید سرپناه بچه‌ها و نوه‌ها باشه. با این که هرکدوم خونه‌زندگی خودشون رو دارن و با این که ممکنه همیشه هم رفتارهاشون با این پدربزرگ و مادربزرگ درست نباشه، اما به هرحال بزرگ‌تر بودن آداب خودش رو داره (و طبیعتا این موضوع در وجههٔ حاکمیتی هم لوازم خودش رو می‌خواد.)


و در آخر این که، شماها یادتون نمیاد ولی با هر تکونی تو اوضاع کشور، فجازی پر می‌شد از راست و دروغ‌هایی در مورد این که ایران دیگه به درد زندگی نمی‌خوره و دیگه حتی هیچ مهاجری هم علاقه‌مند نیست بیاد ایران و از ما بدبخت‌تر تو عالم نیست و الخ. خلاصه‌ش این که ایران مقصد مهاجرین باشه یا نباشه، به هرحال یه عده به نتیجه و گزارهٔ مشخص و از‌پیش‌تعیین‌شدهٔ «ما ایرانیا از همه بدبخت‌تریم» می‌رسن. اگر فقط بتونیم مرزهای فکریمون رو با این اراذل مشخص کنیم، بقیهٔ مسائل قابل‌حله ان‌شاءالله.