یه رمز و راز خاصی تو روش تربیتی اولیای خدا هست که با این که فاصله نجومیه و به بی‌نهایت میل می‌کنه، ولی در عین حال انگار نزدیکن. از این که تلاش کنی شبیهشون بشی یا بهتر بگم ادای این تلاش رو دربیاری، حس خوبی داری. می‌دونی به اون نقطه نمی‌رسی ولی دوست داری حرکت کنی برای رسیدن. دور دورن و نزدیک نزدیک. ولی ماها، یکم که فاصله می‌گیریم از متوسط مردم، یهو خودمون رو خیلی خیلی دور فرض می‌کنیم. با حرف‌ها و نگاه‌ها و رفتارهامون انگار شوق بقیه رو کور می‌کنیم برای بهتر شدن. اون پله‌ای که خودمون بهش رسیدیم رو مثل چماق می‌گیریم دستمون و می‌کوبونیم تو سر بقیه. بابت اون منظره‌ای که به واسطهٔ همون یه پله بالاتر بودن می‌بینیم، تلویحا و زیرپوستی فخرفروشی می‌کنیم و اینا کار رو خراب می‌کنه. آدما با دیدن ما شوق بهتر شدن پیدا نمی‌کنن هیچ، از همون راهی هم که اومدن پشیمون می‌شن انگار و این یه تفاوت خیلی جدی و بنیادیه.

فرمود:

إنّ الإیمانَ عَشْرُ دَرَجاتٍ بِمَنزِلَةِ السُلَّمِ، یُصْعَدُ مِنهُ مِرْقاةً بَعدَ مِرْقاةٍ، فلا یَقُولَنَّ صاحبُ الاثنَینِ لِصاحِبِ الواحدِ: لَستَ علی شَیءٍ، حتّی یَنْتهیَ إلَی العاشِرِ. فلا تُسْقِطْ مَن هُو دُونَکَ فیُسْقِطَکَ مَن هُو فَوقَکَ، وإذا رأیتَ مَن هُو أسْفَلُ مِنکَ بدرجةٍ فارْفَعْهُ إلیکَ برِفْقٍ، ولا تَحْمِلَنَّ علَیهِ ما لا یُطیقُ فَتَکْسِرَهُ، فإنّ مَن کَسَرَ مؤمنا فعلَیهِ جَبْرُهُ.

ایمان، مانند نردبانی است که ده پله دارد و پله‌های آن یکی پس از دیگری پیموده می‌شود. پس کسی که در پلهٔ دوم است نباید به آن که در پلهٔ اول است بگوید تو چیزی نیستی، تا برسد به آن که در پلهٔ دهم است (او هم نباید به پایین‌تر خود چنین سخنی بگوید). آن را که در پلهٔ پایین‌تر از تو قرار دارد نینداز که بالاتر از تو نیز تو را می‌اندازد. اگر دیدی کسی یک پله از تو پایین‌تر است با مهربانی و ملایمت او را به طرف خود بالا کشان و فراتر از توانش باری به دوش او مگذار که او را می‌شکنی. و هرکس مؤمنی را بشکند باید شکستگی او را جبران کند.

+کافی: 2 / 45 / 2