انتخابات (همهٔ انتخابات‌ها) با وضع فعلی برگزاری و شناخت نامزدها و وضع شفافیت و پاسخگویی و نظارت بعدش، مثل درس خواندن شب امتحان است. درس خواندن شب امتحان دانش‌آموز/دانشجویی که هر ترم به خودش قول می‌دهد از ترم بعد درس بخواند و ترم‌های بعد و بعدی می‌آیند و وضعش همان است که بوده. البته منکر این نیستم که با درس خواندن شب امتحان ممکن است بشود نمرهٔ خوبی گرفت، ولی بیایید قبول کنیم امکان ندارد بشود چیزی یاد گرفت.

رای ندادن هم غیبت غیرموجه سر جلسهٔ همان امتحانی است که در طول ترم نخواندی‌اش و شب امتحانش هم رفتی مهمانی. رای ندادن در شرایط ما، توهم کنش سیاسی، اعتراض و مطالبه‌گری است. پاک کردن صورت مسئله است. هیچ تاثیری هم روی هیچ بنی‌بشری ندارد و فقط دندان طمع یک عده وحشی را در خارج از مرزهای این سرزمین، تیزتر می‌کند.

 رای ندادن، در یک شرایط عادی می‌تواند ابزاری برای اعتراض باشد؛ اما فکر می‌کنم باید بپذیریم که حداقل در ایران این‌طور نیست و منقار لاشخورها تیری را که تو به این شکل پرتاب می‌کنی تا به نشانهٔ هشدار به رویت شخصی از مسئولین برسد، در میانهٔ راه و روی هوا قاپ می‌زند و برمی‌گرداند سمت قلب خودت.

من راستش خیلی مسئله‌ام این نیست که کدام جریان سیاسی پیروز انتخابات می‌شود، چون به نظرم مسائل ما خیلی پیچیده‌تر از این حرف‌هاست که از چنین تغییراتی انتظار معجزه داشته باشیم. مسئلهٔ اساسی ما به اعتقاد من این است که کلیت مردم ما دین را برای اداره و تعیین جزئیات و کلیات زندگی‌شان مفید و موثر نمی‌دانند و برایشان جذاب‌تر است اگر در حد مناسکی خنثی باقی بماند. در زندگی روزمره به نظرشان کاربردی نیست، در مناسبات اجتماعی همچنین و در روابط بین‌الملل هم به طریق اولی. اما امیدوارم رقابت‌ها به‌قدری داغ بشود که اغلب گروه‌های اجتماعی متقاعد شوند که گزینه‌ای برای رای دادن در اختیار دارند و انتخاباتی پرشور داشته باشیم. این عجالتا، معقول‌ترین امیدی است که می‌توانم داشته باشم.