آنچه گذشت: عقل سرخ (۱۱)

در ادامه فرمود امر به معروف و نهی از منکر، دعوت به اسلام و دین است؛ منتها دعوت زبانى تنها نه که اى مردم، بیایید مسلمان بشوید، اسلام خـوب اسـت و بـه بعضـى شبهاتتان پاسخ بدهیم و تمام! نه، ادامهٔ خطبه بسیار مهم است. فرمود دعوت به اسلام اسـت؛ اما «مع رد المظالم». رد مظالم یعنى جبران همهٔ بى‌عدالتى‌هایى که مى‌شـود و شـده اسـت؛ نـه صرفا گفتن این‌که «عدالت، خوب است و ظلم، بد است» و همین! خب این را که همـه می‌دانند و اساسا جزء مستقلات عقلیه است. این مقدار حتى احتیاجى به شرع هم نـدارد؛ زیرا صرف اینکه ظلم، بد است و عدل، خوب است، براى همه روشن است؛ اما کـافى نیسـت. 

 

شعارهاى کلى مثل ظلم، بد است و عدل، خوب است چه دردى را دوا می‌کند؟! شما تکلیف دیگری دارید که ردّ مظالم است؛ یعنى در برابر ظلم‌ها و ستم‌هایى که شده، ایستادن و آن‌ها را عقب زدن و جبران بى‌عدالتى‌ها، وظیفهٔ عملى شماست.

 

ادامهٔ این سخنرانى باز هم جالب‌تر است تا بعضى‌ها توجیه نکنند و نگویند که پـس مـا ظلم را نقد مى‌کنیم و مى‌گوییم که ظلم‌ها باید جبران شود و حرف مى‌زنـیم؛ امـا بـا کسی درگیر نمى‌شویم. سیدالشهداء (علیه‌السلام) فرمود که ظلم بدون ظالم نمى‌شود؛ پس «مخالفة الظالم» هـم لازم است؛ یعنى باید درگیر شوید و با ستمگران، چشم‌درچشم بایستید و بگویید: «نه!»

 

باید انتقاد و اعتراض بکنید و یقه‌شان را بگیرید. سپس فرمـود: «قِسمة الفىء و الغنائم»، تکلیف الهى است. یعنى تقسیم عادلانهٔ بیت‌المال و اموال عمومى و توزیـع عادلانهٔ ثـروت اجتماعی هم جزء موارد اصلى در امر به معروف و نهى از منکر است. توزیع عادلانهٔ ثـروت، حکم خداست که سیدالشّهدا (علیه‌السلام) به علماى اسلام یـادآورى مـى‌کننـد. همچنـین بـه «اخذ الصدقات» اشاره مى‌کنند: گرفتن مالیات از ثروتمندان و هزینه کردن آن به نفع فقرا ادامهٔ همان تکلیف است. فرمود:

 

«شما گروهی که به آدم‌های خوب، مشهورید و علمای دین خوانده می‌شوید، شما به خاطر خداست که در نزد مردم، هیبت دارید و هم بزرگان و هم ضعفا از شما حساب می‌برند و همه به نام دین به شما احترام می‌گذارند و شما را بر خودشان ترجیح می‌دهند، در حالی که هیچ فضیلتی بر آن‌ها ندارید و هیچ خدمتی به این مردم نکرده‌اید و مردم، مجانی برای شما احترام قائلند و شفاعت شما را می‌پذیرند، شما به نام دین است که اعتبار و نفوذ کلمه دارید، در خیابان‌ها مثل شاهان راه می‌روید و با هیبت و کبکبه، رفت‌وآمد می‌کنید. به راستی چگونه به این اعتبار و احترام اجتماعی رسیده‌اید؟ فقط به این علت که مردم از شما توقع دارند که به حق خدا قیام کنید؛ اما شما در اغلب موارد از انجام و احقاق حق الهی کوتاهی کرده‌اید و حق رهبران الهی را کوچک شمرده‌اید.»

 

همین‌هاست که در فلسفهٔ قیام عاشورا لحاظ شده است: «فاما حق الضعفا فضعیتم»؛ یعنـى شما حق مستضعفان و طبقات محروم جامعه را تضییع کردید. شما نسبت بـه حـق ضـعفا و محرومین کوتاه آمدید. این حقوق را ندیده گرفتید و سـکوت کردید. «اما حقکم بزعکم فطلبتم»؛ اما هرچیز که فکر مى‌کردید حق خودتان است، مطالبه کردید. شما هرجا حـق ضعفا و مستضعفین بود، کوتاه آمدید و گفتید که ان‌شاءاللّه خدا در آخرت جبران مى‌کند؛ اما هرجا منافع خودتان بود، آن را به‌شدت مطالبه کردید و محکم ایستادید؛ چرا؟

فرمود: 

 

«شما نه مالی در راه خدا بذل کردید، نه جانتان را در راه ارزش‌ها و عدالت به خطر انداختید و نه حاضر شدید با قوم و خویش‌ها و دوستانتان به خاطر خدا و به خاطر اجرای عدالت و اسلام درگیر بشوید. با همهٔ این کوتاهی‌ها، از خدا بهشت را هم می‌خواهید. پس از همهٔ این عافیت‌طلبی‌ها و دنیاپرستی‌ها و سکوت‌ها، بهشت هم می‌خواهید و منتظرید که در بهشت، همسایهٔ پیامبران باشید و این توقعات را از خدا هم دارید. من می‌ترسم که خداوند در همین روزها از شما انتقام بگیرد؛ در حالی که شما منتظر بهشت و جوار انبیا در بهشت هستید. خدا از شما انتقام خواهد گرفت. مقام شما از کرامت خداست؛ دستاورد خودتان نیست. شما مردان الهی و مجاهدان و عدالت‌خواهان را اکرام و احترام نمی‌کنید و تکلیف‌شناسان را قدر نمی‌نهید؛ حال آنکه به نام خدا در میان مردم محترمید. می‌بینید که پیمان‌های خدا در این جامعه نقض می‌شود و آرام نشسته‌اید و فریاد نمی‌زنید؛ اما همین که به یکی از میثاق‌های پدرانتان بی‌حرمتی می‌شود، داد می‌زنید. میثاق خدا و پیامبر (صلی‌الله علیه و آله و سلم) زیر پا گذاشته شده و شما آرامید، سکوت و توجیه می‌کنید: «لبعض ذمم آباءکم تفزعون و ذمة رسول الله محقورة»؛ میثاق پیامبر (صلی‌الله علیه و آله و سلم) در این جامعه تحقیر شده است.»

 

این پیمان خدا و میثاق پیامبر (صلی‌الله علیه و آله و سلم) چیست؟ آقا مى‌فرماید:

 

«پیمان پیامبر (صلی‌الله علیه و آله و سلم) در این جامعه تحقیر شده و بلافاصله مفاد این پیمان را توضیح می‌دهند که: «الاعمی و البکم و الزمن فی المدائن مهملة»؛ لال‌ها، زمین‌گیران، کورها و فقرا و بیچاره‌ها در سرزمین‌ها و شهرهای اسلامی بر روی زمین رها شده‌اند و بی‌پناهند. «و لا یرحمون»؛ و کسی به این‌ها رحم نمی‌کند. شما به این وظیفهٔ الهی و دینی‌تان عمل نمی‌کنید و وقتی کسی مثل من هم می‌خواهد عمل کند، کمکش نمی‌کنید. میثاق خدا زیر پا گذاشته شده و داد نمی‌زنید. میثاق خدا این است که بیچاره‌ها و زمین‌گیرها نباید در شهرها گرسنه بمانند و کسی به دادشان نرسد. این میثاق خداست و شما خیانت کرده‌اید. «بالادهان و المصانعة عند الظلمة تعملون»»

 

«ادهان» یعنى روغن‌مالى و ماست‌مالى. شما مدام به دنبال ماست‌مالی و مسـامحه یعنـى سازش با حاکمیت هستید تا خودتان امنیت داشته باشید؛ ولى امنیت و حقوق مـردم برایتـان مهم نیست. فقط امنیت و منافع خودتان براى شما مهم است. منافع خود و پیمـان پـدرانتان را مهم مى‌دانید؛ نه پیمان خدا و رسول خدا و فقرا و محرومین را. 

 

سپس فرمود: 

 

«همهٔ این‌ها محرمات الهی بود که می‌بایست ترک می‌کردید و نکردید. شما می‌بایست این ستمگران و فاسدان را نهی از منکر می‌کردید و نکردید و مصیبت‌تان از همه بالاتر است؛ چون عالم به دین، و اصحاب پیامبر (صلی‌الله علیه و آله و سلم) بودید و چشم مردم به شما بود و مردم، شما را نمایندهٔ اسلام می‌دانستند.»

 

سیدالشّهدا (علیه‌السلام) مى‌سوخت و مى‌گفت؛ اما آنان متأسفانه بعد از همـین سـخنرانى هـم تکـان نخوردند و حسین (علیه‌السلام) باز هم تنها ماند. این پاسخ سؤال جناب‌عالى است کـه اصـحاب پیامبر (صلى‌الله علیه و آله و سلم)، بزرگان و علما و آن همه آدم‌هاى سرشناس چه مى‌کردنـد در دورانی که مى‌دیدند معاویه حتى یزید را براى تصدى حکومت اسلامی مطرح مى‌کند. هنـوز معاویه زنده بود که سیدالشّهدا (علیه‌السلام) این سخنرانى را ایراد کردند؛ یعنى حدود یک سال قبـل از قضیهٔ کربلا...


ادامه: عقل سرخ (۱۳)