آنچه گذشت: عقل سرخ (۱۰)

سوالى که اینک به ذهن مى‌رسد، این است که وقتى معاویه به‌تدریج حفظ ظاهر را کنـار گذاشت و هنگام مطرح شدن خلافت یزید، اصحاب پیامبر (صلى‌الله علیه و آله و سلم) کجا بودنـد؟ بزرگان و مشاهیر جهان اسلام چه مى‌کردند؟ آیـا وظیفه‌اى را بـر دوش خـود احسـاس نمی‌کردند؟ 

 

به راستى اصحاب پیامبر (صلى‌الله علیه و آله و سـلم) و بزرگـان اسلام کجـا بودنـد و چـه می‌کردند و چرا سکوت کردند؟ امام حسین (علیه‌السلام) در پاسخ به معاویه، در همان نامه‌اى که عرض کردم، دقیقا نشان مى‌دهند که چه وضعى بـوده اسـت. سیدالشهدا (علیه‌السلام) بـه معاویه می‌نویسند: 

 

«هر دسیسه‌ای که می‌توانی، علیه من بچین. توطئه کن. «کِدنی إنی لاَرجوا أن لایضر و أن لایکون علی احد اضر منه علی نفسک.»؛ هرکاری از دستت برمی‌آید، انجام بده؛ اما این دسیسه‌ها که تو می‌چینی، کمانه می‌کند و به خود تو باز خواهد گشت. چرا من با تو درگیر می‌شوم؟! «اضَعَتْ رعیته»؛ چون تو مردم را ضایع کرده‌ای و حقوق مردم و حرمت مردم را پایمال کرده‌ای. «فأبشر یا معاویه بالقصاص»؛ آمادهٔ قصاص در دنیا و آخرت باش. تو باید قصاص بشوی. از تو انتقام گرفته خواهد شد. «لیس الله بناس لأخذک بالظنه»؛ خدا فراموش‌کار نیست. خدا این بازداشت‌هایی که تو براساس گمان و ظن و احتمال می‌کنی و این دستگیری‌های وسیعی که انجام می‌دهی، از یاد نخواهد برد. «و قتلک اولیائه بالتهمة»؛ خداوند این جنایت‌ را که اولیای خدا را به‌صرف اتهام به قتل می‌رسانی، اعدام می‌کنی و ترور می‌کنی فراموش نخواهد کرد. «و نَفیک اولیائه من دونهم الی دارالغربة»؛ خداوند این قلع‌وقمع اولیای خدا را به‌صرف این‌که انتقادی از تو می‌کنند، اعتراض می‌کنند، نخواهد بخشید. مگر این اولیای خدا چه می‌کنند؟ قرآن را تفسیر می‌کنند، کلام علی (علیه‌السلام) را می‌گویند؛ اما تو آنان را تبعید می‌کنی و دور از خانه‌هایشان دربه‌در می‌کنی؛ اما خداوند فراموش‌کار نیست. این پرونده، باز خواهد‌ ماند و تو مکافات پس خواهی‌ داد.»

 

خب، واقعا اصحاب پیغمبر (صلى‌الله علیه و آله و سـلم) چه مى‌کردند و در دورانى که معاویه، یزید را براى خلافت معرفى مى‌کـرد، کجـا بودنـد؟ مـن اشـاره مـى‌کـنم بـه سـخنرانى مهـم سیدالشّهدا (علیه‌السلام) در منى که در مراسم حج در اواخر دوران معاویه ایراد کردند؛ زمانى که تـازه پچ‌پچ خلافت یزید شده و هنوز کاملا علنى نشده بود. مختصـرى از ایـن سـخنرانى را ترجمـه می‌کنم. سیدالشّهدا (علیه‌السلام) در حج به یارانشان مى‌فرمایند که بروید و همهٔ کسانى را که مـى‌شناسـید، از بزرگان، مفسران قرآن، علما، اصحاب پیامبر، آدم‌هاى نخبه، روشنفکران و هرکسى که جامعـه به آن‌ها توجه دارد و الان در مراسم حج و در مکه است، همه را فرابخوانید. من سخنان مهمی بـا آنان دارم. گروهى نزدیک به نهصد نفر از بزرگانى را که به مراسم حـج آمـده بودنـد، جمـع کردند. بیش از دویست تن از اصحاب درجه‌یک پیغمبر (صلى‌الله علیـه و آلـه و سـلم) در آن جمـع بودند و عده‌اى نیز از تابعین، همان نسل دوم و سوم که پیغمبر (صلى‌الله علیه و آله و سلم) را ندیـده بودند، همه در منى جمع شدند. من فرموده‌‌‌های سیدالشّهدا (علیه‌السلام) را سریع ترجمه مى‌کـنم و چیزى بر آن نمى‌افزایم. این، مستندترین پاسخ براى سؤال جناب‌عالى است. امام خطاب به بزرگان جهان اسلام مى‌فرمایند:

 

«این طاغوت، آن‌چه دیدید و می‌بینید، انجام داد؛ اما من سوالی از شما دارم؛ اگر درست می‌گویم تصدیقم کنید و اگر خطا می‌گویم علیه من موضع بگیرید و در هیچ صورت، بی‌تفاوت نباشید. یا له یا علیه، حرفی بزنید و موضع بگیرید. به سخنانم گوش بسپارید، استدلالم را بشنوید و اگر ما را سزاوار این حق _یعنی حق حاکمیت و خلافت_ می‌دانید، بی‌طرف نمانید و مردم شهرهایتان را بعد از مراسم حج به‌سوی ما بسیج کنید. من می‌ترسم که این زخم، کهنه بشود و می‌ترسم آن ارزش‌ها و حقایقی که به‌خاطرش آن‌همه در جنگ بدر و خندق و حنین و خیبر و در صفین و جمل و نهروان شهید شدند و آن خون‌ها که ریخت و هزاران کودک یتیم شدند، کهنه و مندرس و از صحنه خارج بشود و آن معروف‌ها و ارزش‌ها از یادها بروند و منکرات و ضدارزش‌ها غلبه کنند.»

 

ایشان سپس آیاتى از قرآن و احادیثى از پیامبر (صلى‌الله علیه و آله و سلم) در منزلت خـود و اهل‌بیت (علیهم‌السلام) بر مردم خواندند و جالب است که خودشان را به تفصیل معرفى کردنـد؛ در حالى که نسب ایشان معلوم بود؛ اما براى یادآورى به اصحاب پیامبر (صل‌الله علیه و آله و سلم) و واداشتن آنها به موضع‌گیرى چنین کردند. گفتند که پنجاه-شصت سال پیش را به یـاد آورید که پیامبر دربارهٔ من چه مى‌گفت؟ مى‌گفت: «حسین منى و انا من حسین» و در مرتبهٔ بعد، به نسل جوان یعنى تابعین که صدها تن از آنان نیز در جلسه بودند، تفهیم کرد که دعوى بر سر چیست. از مردم مى‌پرسید که من کیستم؟ جدّ من کیست؟ مادرم، پدرم، بـرادرم کـه بودند؟ مگر همه نمى‌دانند که این‌ها چه کسانى هستند؟ چرا امام این‌ها را مى‌پرسد؟ براى این که جایگاه خود را روشن کند که من در چه جغرافیایى ایستاده‌ام و با شما سخن مى‌گویم. بعد به قضیهٔ غدیر اشاره کردند. 

 

خواهش مى‌کنم در مفاد این خطبه دقت کنید که سخنرانى بسیار تکان‌دهنده‌اى اسـت. سیدالشّهدا (علیه‌السلام) خطاب به علما و بزرگان جهان اسلام در مراسم حج و در قربان‌گـاه منی میگویند:

 

«اى مردم، بزرگان، عبرت بگیرید از موعظه‌اى که خداوند بـه اولیـاى خـود در قـرآن می‌فرماید. اگر شما خود را اولیاى خدا مى‌دانید و اگر دین دارید و مخاطب قرآن هستید؛ پس بی‌تفاوت نمانید و احساس تکلیف کنید. آیا ندیده‌اید که خداوند در قرآن چنـدین بـار بـه روحانیون مسیحى و یهودى به‌شدت، حمله فرموده و آن‌ها را توبیخ کرده است؟! کـه چـرا مردان خدا در جامعه و در حکومت، بى‌عدالتى و فساد دیدند و سکوت کردند؟ چرا اعتـراض و انتقاد نکردند و فریاد نکشیدند؟»

 

سپس آیه‌اى دیگر را تلاوت فرمود که نفرین مى‌کند بـر کسانی از بنى‌اسرائیل که کافر شدند. چه کسانى؟ آن‌ها که امر به معـروف و نهـى از منکر نکردند. تعبیر کفر مى‌آورد و مى‌فرماید: «لَبِئسَ ما کانوا یفعلون»؛ یعنى «چه بد عمل کردنـد». سیدالشهدا (علیه‌السلام) به بزرگان و علما مى‌فرمایند:

 

«خداوند، علماى مسیحى، یهودى و روحانیون ادیان قبل را چرا نکوهش کـرد؟ «کانوا یرون من الظلمة الذین بین اظهرهم المنکر و الفساد»؛ ستمگرانى جلوى چشم آنها فساد مى‌کردند و اینان مى‌دیدند و سکوت مى‌کردند و دم برنمى‌آوردند. «لا ینهونهم عن ذلک»؛ بی‌طرف می‌ایستادند و نگاه مى‌کردند. خداوند، چنین کسانى را کافر خوانده و توبیخ کرده که چـرا در برابر بى‌عدالتى و تبعیض و فساد در حکومت و جامعهٔ اسلامی ساکت هستید و همـه‌چیز را توجیه و ماست‌مالى مى‌کنید و رد مى‌شوید؟ چرا سکوت کرده‌اید؟ اما مى‌دانم که چرا نهى از منکر نمى‌کنید و سازش کرده‌اید. «رغبة فی ما کانوا ینالون منهم و رهبة مما...»؛ عـده‌اى از شـما می‌خواهید سبیلتان را چرب کنند و عده‌اى از شما هم مى‌ترسید کـه سـبیلتان را دود بدهند. عدهاى طمع دارید و سفرهٔ چرب مى‌خواهید تا بخورید [و مى‌گویید که چـرا خودمـان را بـه زحمت بیندازیم و با نهى از منکر و انتقاد و اعتراض، ریسک کنیم؟! فعلا که بساطمان رو‌به‌راه است] و عده‌اى از شما نیز مى‌ترسید.»

 

متأسفانه فرهنگ رایج بین بسیارى از اصحاب پیامبر (صلى‌الله علیه و آله و سلم) در آن دوران، همین شده بود و سیدالشّهدا (علیه‌السلام) در اعتراض به آنان فرمود:

 

«شما از سر ترس یا طمع، سکوت کرده‌اید و اعتراض نمی‌کنید؛ اما مگر قرآن نمی‌خوانید که فرمود: «لا تخشوا الناس و اخشون»؛ یعنی از مردم نترسید. از حاکمان و صاحبان قدرت و ثروت نترسید. از من بترسید. آیا شما این آیه را ندیده‌اید؟ و آیا آیهٔ هفتاد‌ویک سورهٔ توبه را نخوانده‌اید که می‌گوید زنان و مردان مومن، نسبت به یکدیگر، ولایت اجتماعی دارند و حق دارند در کار یکدیگر دخالت بکنند؛ به این اندازه که یکدیگر را امر به معروف و نهی از منکر بکنند. خداوند این حق و اجازه را داده است که شما نسبت به یکدیگر بی‌تفاوت نباشید، بلکه حساس باشید. اگر همین یک اصل «امر به معروف و نهی از منکر» یعنی نظارت دائمی و انتقاد و اعتراض و تشویق به خیرات و عدالت و مبارزه در برابر ظلم و بی‌عدالتی و تبعیض اجرا بشود، بقیهٔ فرایض و تکالیف الهی نیز اجرا می‌شود. همین یک حکم را شما عمل بکنید، نترسید، دنبال دنیا نباشید، سورچران نباشید، به همین یکی برسید، بقیه درست خواهند شد؛ اما هیهات که شما اهل همین یک تکلیف نیستید؛ ولی من هستم»...

 

ادامه: عقل سرخ (۱۲)