انسان ایرانی از سیاست و اقتصاد، در کم‌ترین زمان و با تلاشی زیر حد متوسط، بیش‌ترین و بهترین نتایج را توقع دارد.
انسان ایرانی تلویحا دنیا را با آخرت اشتباه گرفته و زمین را با بهشت. به این صورت که شهر، حکومت، سیاست و اقتصاد آرمانی‌اش را یک طور عجیبی یک‌شبه و بهشت‌گونه می‌خواهد.
از انتقاد کردن و تکه و کنایه انداختن بی‌نهایت لذت می‌برد و اصولا اقدام مثبتی وجود ندارد که او در نخستین واکنش نسبت به آن، بدون خوشحالی یا تشکر، با پوزخندی بر لب، حد بالاتری را طلب نکند یا مسخره‌اش نکند.
پیش‌بینی من این است که احتمالا ظهور حجت خداوند هم انسان ایرانی را راضی نکند و نگاه غیرواقع‌بینانه و روحیهٔ غر زدن دائمی‌اش، بالاخره کار دستش بدهد.

+پ.ن بدیهی: منظور از «انسان ایرانی»، «همهٔ» مردمان این سرزمین نیستند.
+‏پ.ن تجربه‌شده: آن‌ها که «کار» می‌کنند خیلی کم‌تر غر می‌زنند.
+‏پ.ن همه‌گیرانه: ناپرهیزی کردم و سری به توییتر زدم این اواخر. اوضاع؟ طرف چون مهندس است خیال می‌کند هر موضوعی که تویش کلمهٔ «انتگرال» داشت، در حیطهٔ تخصص اوست؛ ولو این موضوع «حذف انتگرال از کتاب‌های درسی دبیرستان» باشد. و آن یکی با مدرک کارشناسی زبان چینی در مورد علت حذف پلوتو از منظومهٔ خورشیدی در کتاب‌های درسی می‌پرسد. (مدرکتان مرتبط نیست، گوگل که نمرده عزیزانم)
خلاصه این که در، بر همان پاشنه‌های قبلیِ اظهارنظر در مورد همه‌چیز می‌چرخد. باید به جای «همه‌چیز را، همگان دانند.» بگوییم «همگان همه‌چیز را می‌دانند.»
+پ.ن حکیمانه: «اگر نادان سکوت می‌کرد، اختلاف از بین می‌رفت.» [اول هم جوالدوز به خودم]