کارش، به نظرم نه لزومی داشت، نه فایدهٔ خاصی؛ اما نمیتوانم انکار کنم که چقدر برایم جذاب بود.
تحمل سختی «متفاوت بودن»، کار هرکسی نیست.
نه... برای من همیشه فرق داشته. اینکه نگران باشم یه آقا مراعات میکنه پاش رو جمع کنه با اینکه نگران نباشم فرق داشته.
از یه زمانی به بعد و مخصوصا ایام طلبگی تو تهران که سوار تاکسی میشدم هیچ وقت سوار تاکسی هایی که پشتش دوتا آقا بودند نمیشدم. اگر احیانا پشت دوتا جای خالی بود هم اگر مینشستم آیت الکرسی میخوندم که کسی نیاد... چون معلوم نبود نفر سوم مرده یا زن.
دیگه راننده تاکسی های خط هم میدونستند اخلاقم رو. واقعا امنیت روانم برام مهم بود. حتی چند دقیقه استرس هم بده...
خیلی خوبن اینجور آدما که بی تفاوت نیستن و توی اعتقادشون راسخ هستن.
دمش گرم واقعا.
فایده نداشت؟ حداقل باعث شد معذب نشی... یا برات فرقی نداره؟؟