بچه که بودم مامانم اجازه نمی‌داد هر فیلمی ببینم. از جمله فیلم‌هایی که هیچ وقت نشد ببینم سه‌گانهٔ «ارباب حلقه‌ها» بود. بعدم دیگه اون فیلم از دور خارج شد و منم ندیدمش تا همین یکی دو هفته پیش که به سرم زد بعد این همه سال دانلود کنم ببینم چیه.
من همین طوریشم با هالیوود مشکلات اساسی دارم. به نظرم عمدهٔ تولیدات هالیوود نمی‌گم درکی از حقیقت (اون که به کلی پیش‌کش!) حتی درکی از واقعیت هم ندارن. یه کارخونهٔ تولید اوهام ابلهانه است. وهم «کامل بودن دنیا»، «کامل بودن سیستم پاداش و جزا در این دنیا»، «نژادپرستی‌های نفرت‌انگیز» تو ساخت قهرمان‌ها و ضدقهرمان‌ها، «پیش رفتن آسون کارها» برای اونی که کارگردان می‌خواد و خلاصه یه جعبهٔ تردستی. یه صفحهٔ نمایش بزرگ که یه مشت توهم رو به اسم واقعیت، درام و زندگی بهمون غالب می‌کنه.
تو همین فیلم مزخرف ارباب حلقه‌ها که نزدیک ده ساعت از وقتم‌ رو حرومش کردم، قهرمان اصلی پر از نقص و اشتباهه، و با این که همراه و دستیاری داره که خیلی از اون پرتلاش‌تر و فهمیده‌تره، ولی بازم اون شخصیتی قهرمان می‌شه که قیافه سمپاتی‌تری داره از نظر کارگردان! و از اون طرف قهرمان زن قصه تو جایگاه پایین‌تری قرار می‌گیره تا زن دیگه‌ای که کل مدت مبارزه فقط در حال استراحت بوده بیاد بشه ملکه، فقط چون این طوری هالیوودی‌تره!
الان چند سالی هست که واقعا با هالیوود مشکل دارم و حس می‌کنم کلا برای مخاطب و برای واقعیت هیچ احترامی قائل نیست، ولی تماشای این سه‌گانهٔ مسخره، واقعا تیر خلاص بود به دنبال کردن تولیدات این سیستم بی‌مزه و اگر اگر اگر ضرورت «در جریان فضا و جو موجود بودن» وجود نداشت، شاید سالی یکی دو تا فیلم بیش‌تر نمی‌دیدم ازشون.
این فضای غیرواقعی وهم‌گونه، چه بلایی میاره سر جهان‌بینی و نگاه ما به زندگی؟ بهش فکر کردیم؟

پ.ن: بله، می‌دونم این فیلم خاص رو از روی یه داستان مکتوب ساختن، ولی این چیزی رو تغییر نمی‌ده. صرفا هنرهای نوشتاری رو هم به نقد من اضافه می‌کنه.

پ.ن۲: بعدش نشستم یه انیمیشن ژاپنی (افسانهٔ شاهزاده کاگویا) دیدم که بشوره ببره!

پ.ن۳: «یک ظریفی چند سال قبل با انکتود نیچه که میگوید «اگر هنر نبود، از واقعیت خفه میشدیم» یک پارودی ساخته بود که «اگر واقعیت نبود، از هالیوود خفه میشدیم».
پارودی او حکایت روزمره ماست.» [از توییتر نادر فتوره‌چی]

مرتبط: