اون پست مدیریت تو محل کار رو که براتون نوشتم، باعث شد یکم بیش‌تر به خودم و رفتارام دقت کنم. دقت کردم دیدم من گرچه مفهوم کار گروهی و مسئول و مدیر گروه رو می‌فهمم، گرچه می‌دونم وقتی مقام بالاترت چیزی می‌گه، هرچقدرم مخالفی و این مخالفت رو توضیح می‌دی، ولی حق سرپیچی نداری، اما «چشم» گفتن رو بلد نیستم. یه جورایی انگار به غرورم برمی‌خوره به کسی بگم «چشم» (مخصوصا اگر طرف مقابل خانم نباشه). می‌گفتم «باشه» یا «بله» یا «همین الان» یا به هرحال کلماتی که نشون بدن کار رو انجام می‌دم. ولی توی اون پست که صحبت مدیریت شد، دیدم من اگه مدیر جایی باشم، خیلی خوشحال می‌شم نظرات انتقادی و پیشنهادی رو بشنوم، ولی در عین حال همون قدر هم خوشحال می‌شم وقتی تصمیمی رو اعلام می‌کنم، بهم بگن «چشم». این کلمه انگار خیال آدم رو از بابت انجام اون کار راحت می‌کنه و این برای یه مدیر، کمک بزرگیه.
حالا این مدیر، مدیر هر جا می‌خواد باشه، محل کار، خونه، یه مجموعه و....
درآوردن حد‌و‌حدود درست این قضیه، توانایی خاصیه به نظرم.

پ.ن: انتقاداتم تو اون پست سرجاشه همچنان.
پ.ن۲: حالت خانوادگیش توضیحات و ریزه‌کاری‌های دیگه‌ای هم داره که فعلا این‌جا نمی‌خوام در موردش حرف بزنم.