سخن ماند از تو همی یادگار
سخن را چنین خوار مایه مدار.
☻
سلام
همیشه از بچگی عاشق نوشتن و نویسنده شدن بودم و از اینکه افکاری که تو ذهنم چرخ میخورن رو روی سپیدی کاغذ بیارم سرذوق میام. برام فرقی هم نداره که کجا و چطور بنویسم اصل نوشتن برام آرامش بخشه:)
چون بهم کمک میکنه افکارم رو سازماندهی کنم. البته قطعا تو خیلی بهتر از من اینو میدونی، اما خیلی وقتا در جریان نوشتن یه اتفاق، با اینکه قبل نوشتن هم بهش فکر کردم انگار تحلیلم نسبت بهش کامل تر میشه یا حتی گاهی نگاهم به ماجرا تا حدی عوض میشه.
دروغ چرا، یه وقتایی هم با نوشتن دلم خنک میشه. مثلا یه موضوعی رو دلم مونده و اذیتم میکنه، به محض اینکه مینویسمش ازش رها میشم.
کلا حس میکنم تمرین نوشتن از اون چالش هاییه که به شدت میتونه به رشدم کمک کنه.
اگر میپرسیدی چرا وبلاگ نویسی رو انتخاب کردین یه چیزای دیگه ای هم میگفتم که خب نپرسیدی:دی
فکر کنم دلایل دیگه ای هم داشته باشم ولی فعلا همینا به ذهنم رسید.
شما چرا مینویسید؟ D:
کجاس این؟ شهر کتابه؟
خریدی برام؟ یا بخرم برات؟!
خیلی دلیل داشتم براش.
ولی بامداد همین امروز به چالش کشیده شدم.. از نقض غرضهام در نوشتنِ عمومی.
نه دیگهه (شکلک بدجنس)
باشه ایشالا سری بعد که رسیدیم خدمتتون:دی
خارجکی بود. نمیخوام.
برا خریدنش نگفتم. برا با هم رفتنش گفتم.
عیدی غدیرت. خوبه؟
ای بابا متنبه شدم...
طلبت پس.
جالب است که آن صورتی موردعلاقه شما تنها عبارتی است که نیازی به اصلاح نداشته و فاقد خطخوردگی است.
مینویسم یادگاری تا بماند روزگاری، من نمانم روزگاری این بماند یادگاری!!