برای اونایی که در جریانن می‌گم؛ تا ته تهش همینه. هر اتفاق وعده‌داده‌شده‌ای بیفته یا نیفته دعوا همینه. برخلاف تصورات، دعوای دین و بی‌دینی رایج ظاهری‌ای که فکر می‌کنیم نیست. دعوای آزادگی و بردگیه. دعوای راحت‌طلبیه با زحمت و تلاش. دعوای شعور و انصاف و عدالت و اخلاق و ظرفیت روحی و کنار مظلوم وایستادنه با خلاف اینا. همیناست تا تهش. یه‌ جمله‌ای بود که «جنگ اراده‌‌هاست» و جنگ اراده‌هاست واقعا.

بیایم از اونا باشیم که اگر دین هم نداریم، آزاده باشیم تو زندگی این دنیا...

 

+خیلی بد باهام حرف زد. اونم تو جمع. خیلی سعی کردم مودب باشم ولی واقعا اشکم دراومد (نه تو جمع البته). از روز اولی که دیدمش فهمیدم روح کوچیکی داره. خیلی کوچیک؛ و تو تمام این مدت سعی کردم خودم رو توجیه کنم که شاید مشکلات خانوادگی داره، شاید مشکلات روحی داره، شاید واقعا منظوری نداره و.... و امروز دیگه زد به سیم آخر. هنوزم البته توجیه دارم بسازم براش، ولی دیگه نمی‌خوام. دیگه لازم نیست به نظرم. ولی یه سوال رو مدام از خودم می‌پرسیدم این مدت: این نمازی که من می‌خونم و او نمی‌خونه، چه تاثیری روی من داشته؟ من رو وسیع‌تر، آروم‌تر، منصف‌تر و مؤدب‌تر کرده؟ و مدام در حال بررسی بودم. چیزی که خوشحالم می‌کنه اینه که جوابم به این سوال هرچند مثبت خیلی پررنگی نباشه ولی منفی هم نیست.

و واسه همینه که می‌گم تا تهش همینه. تا تهش قراره یاد بگیریم با بقیه چه‌طور رفتار کنیم و چرا. دین برای من، جواب این سواله. فلذا، هر اتفاق وعده‌داده‌شده‌ای بیفته یا نیفته، تا تهش همینه...