کمال‌گرایی افراطی یه مشکله و‌ باید حل بشه؟!

بیخیال!

ما از همون ازل که قبول کردیم آدمی‌زاد باشیم، دچار کمال‌گرایی افراطی بودیم! البته جناب نجم دایه تو مرصادالعباد می‌نویسن که:

«حق تعالی چون اصناف موجودات می‌آفرید از دنیا و آخرت و بهشت و دوزخ، وسایط گوناگون در هر مقام بر کار کرد. چون کار به خلقت آدم رسید، گفت: «انی خالق بشرا من طین» خانه‌ آب و گل آدم، من می‌سازم....جبرئیل را بفرمود که «برو از روی زمین، یک مشت خاک بردار و بیاور.» جبرئیل علیه‌السلام برفت. خواست که یک مشت خاک بردارد. خاک گفت: «ای جبرئیل! چه می‌کنی؟» گفت: «تو را به حضرت می‌برم که از تو خلیفتی می‌آفریند.» سوگند بردارد به عزت و ذوالجلالی حق که مرا مبر که من طاقت قرب ندارم و تاب آن نیارم. من نهایت بعد اختیار کردم تا از سطوات قهر الوهیت خلاص یابم که قربت را خطر بسیار است که «المخلصون علی خطر عظیم».

جبرئیل چون ذکر سوگند بشنید به حضرت بازگشت. گفت: «خداوندا! تو داناتری، خاک تن در نمی‌دهد.» میکائیل را بفرمود تو برو. او برفت همچنین سوگند بردارد. اسرافیل را فرمود تو برو. او برفت همچنین سوگند بردارد. بازگشت. حق تعالی عزرائیل را فرمود: «برو! اگر به طوع و رغبت نیاید به اکراه و اجبار برگیر و بیاور.» عزرائیل بیامد و به قهر، یک قبضه از روی جمله‌ زمین برگرفت. در روایت می‌آید که از روی زمین به مقدار چهل ارش خاک برداشته بود. بیاورد آن خاک را میان مکه و طایف...»

یعنی ببین می‌خوام بگم این کمال‌گرایی تو خاکمون نبوده اون طوری که همه می‌گن. خاک، طفلک توجیه بوده بنده خدا! اساسا کار خودشونه قضیه! یعنی از اساس‌ ها! به قول خواجه عبدالله انصاری «الهی! در اصطفاء در دامن آدم تو‌ ریختی و گرد عصیان بر فرق ابلیس تو‌ بیختی! از روی ادب، ما بد کردیم! اما در حقیقت تو فتنه انگیختی!»

بعد الان مسئله من اینه که خدایا! می‌گی خودمون خواستیم، قبول! ولی انصافا در «کمال صحت و سلامت عقلی» امضا کردیم اون معاهده رو که آدم بشیم؟ که رو این خاک زندگی کنیم؟ با این همه رنج؟! حالا اصلا اونم قبول، یه بند فسخ معامله نباید می‌بود یعنی تو قرارداد؟

البته شما خدایی و احترامت واجبه و جات رو تخم چش ماست! ولی می‌خوام بگم یعنی یه وقت از جهت حقوقی ایراد نداشته باشه متن! شما البته خودتون واردید حضرت حق! ولی همین محض یادآوری مثلا! محض نکته‌سنجی! یه وقتی می‌گم از قلم نیفتاده باشه ماجرا!

شما می‌گی ما گفتیم، ما هم می‌گیم چشم! گفتیم! ولی بیایم مفادشو یه بار حداقل با هم بررسی کنیم! ببینیم حداقل واسه چیا «ثبت با سند برابر است» امضا کردیم! من حس می‌کنم واسه یه چیزایی تو اون گردهمایی «قالوا بلی»، «بلی» گفتم که امکان نداره در یک حالت عادی و معقول گفته باشم! شاید اصلا همون وقتا که ما، گلاب به روتون، مستِ میِ عشق شما  و درگیر این طور احوالات بودیم و بالاخره عقل درست و حسابی نداشتیم، ملائکه یواشکی اثر انگشت گرفته باشن ازمون!

خلاصه الان غرض از مزاحمت این که اون بند فسخ قرارداد رو‌ لطفا یه پیگیری بفرمایید! ما البته چیزی نیستیم و چیزی هم نداریم و همونم که داریم از صدقه‌سر شماست ولی خب، دیگه از همین دارایی محدود هم که البته کلا متعلق به شماست، هر چه قدر لازمه، جریمه فسخ  هم می‌دیم...

قبوله؟...شما که می‌دونی حضرت باری تعالی، بحث شکایت نیست، فقط از جهت حقوقی گفتم که...