تا بحث دعا در وبلاگ شباهنگ و زلال، داغ است، اجازه بدهید یک سوال مهم بپرسم.
چه اتفاقی میافتد که یک انسان، مستجابالدعوه میشود؟
اغلب وقتی چنین بحثی پیش میآید، خودمان را جای خدا میگذاریم؛ یعنی حساب و کتاب میکنیم که اگر انسانی خیلی اهل تقوا و عبادت و نماز و روزه و مستحبات باشد، خداوند به او مقامی تفویض میکند که هر دعایی بکند، مستجاب خواهد شد.
این بار میخواهم از زاویه دیگری به موضوع نگاه کنم و خودم را جای آن فرد بگذارم. به اعتقاد من، مستجابالدعوه بودن، یک مقام تفویضی صرف نیست، یک مرتبه از انسانیت است که در آن، از جهت درک و شناخت نسبت به احوالات انسان و قوانین عالم هستی، و نیز از جهت مقام رضایت قلبی نسبت به تدبیرهای پروردگار عالم، به جایگاهی میرسی که میدانی در چه زمانی، باید چه چیز بخواهی و چقدر.
بگذارید نزدیکتر بشویم، آیا برای این انسان مستجابالدعوه هم بیم و امید در استجابت دعا وجود دارد یا لذت این امید، بدون نگرانی بیم مستجاب نشدن، به او اعطا شده؟
و باز هم نزدیکتر شویم، چه حد و حجمی از آرامش، پشت چنین ماجرایی پنهان است؟
چقدر قرار گرفتن در این جایگاه، از ما دور، یا به ما نزدیک است؟
رسیدن به آن میزان آگاهی از حقایق، رضایت قلبی و آرامش را، دستنیافتنی و غیرممکن میدانیم یا ممکن و محتمل و لذتبخش؟
آیا اصلا باورش میکنیم؟
مرتبط: تلهفیلم سکوت خدا
در این صورت شخص شما بیشتر مایل به این هستی که از این فرصت استفاده کنی یا اینکه تا حد ممکن سعی میکنید این شرایط پیش نیاید که خواسته ای را از آن مدیر که دوست شماست مطرح کنید؟