«موفقیت در جنگ هرگز نه به چگونگی موضع وابسته بوده، نه به کیفیت تسلیحات و نه حتی به تعداد نفرات واحدها؛ هیچ‌وقت هم به این‌ها وابسته نخواهد بود... موفقیت در جنگ به یک چیز مربوط است و آن احساسی است که در دل من و در دل یک‌یک این سربازان وجود دارد...»


پ.ن طبق معمول بی‌ربط: از آدمی که صرفا با داشتن پول و پارتی‌بازی به جایی رسیده که من با زحمت نتونستم یا تونستم برسم، بدم می‌آد؟ اصلا! اصلا چنین موجودی در حدی نیست که من ازش بدم بیاد؛ چون مطمئنم اگه تو جایگاه مشابه قرار بگیرم هرگز حاضر نیستم از این روش‌های حقارت‌آمیز استفاده کنم.

اما ساختاری که این اجازه رو بهش می‌ده، قطعا باعث ناراحتیه و باعث می‌شه ذهنم مدام درگیر این باشه که در یک زمان‌بندی کوتاه، میان و بلندمدت، چه کارهایی از دستم برمیاد برای تغییر این ساختار.

+هیچ اتفاقی یه شبه نمی‌افته. مقایسه مداوم جامعه در حال پیشرفت ما با تمدنی که نتیجه چند قرن عرق ریختن و البته غارت‌گریه، فقط انرژی‌های مفیدتون رو می‌گیره.

یا به هر قیمتی شده فرار کنید و برید و اجازه بدید آدم‌های باانگیزه، بدون عذابِ شنیدنِ غرغرهای مداوم شما، تلاش کنن و زحمت بکشن یا خودتون رو تبدیل کنید به یکی از همین آدم‌های قوی و باانگیزه. از نظر من راه سومی وجود نداره.

+هزارتا ساختار سیاسی هم که عوض بشه، گرفتاری‌های ما فقط به دست خودمون حل خواهد شد. با کار واقعی و بی‌وقفه. با انگیزه، امید و اعتماد به نفس. اگه تو ساختاری که تا این حد متکی به سنت و ارزش‌های بومی این مردمه، نمی‌تونی کار کنی، مطمئن باش تو هیچ ساختار دیگه‌ای هم نمی‌تونی. جمهوری اسلامی نعمته برای همه ما (حتی تویی که دغدغت اصلا و مطلقا دین نیست) و نعمت رو شکرش رو به جا می‌آرن نه که بابتش غر بزنن!