این متن تقدیم می‌شه به آقای نئوتد (که تا حالا وبلاگشون رو ندیده بودم، ولی انصافا تو این بازی سوال خوبی پرسیدن که جای تشکر داره) و خانم صالحه عزیز که من رو دعوت کردن:)


و اما بعد؛

برای کسی که مسیر اصلی زندگیش، با خوندن یک سری کتاب، کلا وارد فاز دیگه‌ای شد، این سوال، خیلی سوال خوبیه. وقتی متن سوال رو خوندم که «اون کتاب یا کتاب‌هایی که باعثِ تحول یا تغییر تو زندگیتون شدند رو تو وبلاگتون با دوست‌هاتون به اشتراک بذارید و بگید چه تغییر و تحولی رو تو زندگی‌تون ایجاد کردن» اولین کتابی که یادش افتادم «فلسفه اخلاق» شهید مطهری بود که قبلا مفصل تو این مطلب نوشتم چقدر تو زندگیم تاثیرگذار بود و منِ بی‌تفاوت رو کلا وارد دنیای جدیدی کرد. البته الان از خود کتاب «فلسفه اخلاق» چیز خاصی یادم نیست؛ ولی به هر حال این کتاب بود که دروازه ورود من شد به یه دنیای جدید. اگه بخوام یکم سینماییش کنم، باید بگم دقیقا شبیه این در و پنجره‌های مخفی بود که شخصیت‌های توی فیلم‌ها تو یه خونه قدیمی پیدا می‌کنن و باعث می‌شه یه دنیای ناشناخته اون طرف در پیدا کنن و با ماجراهایی که براشون پیش میاد خیلی چیزا یاد بگیرن و نگاهشون به زندگی و آدم‌ها عوض بشه. کتاب‌های شهید مطهری تا اونجا که خوندمشون (و فلسفه اخلاق به عنوان اولین کتاب) دقیقا مثل این در مخفی بودن که خیلی چیزها رو برای من عوض کردن.

 

این از کتاب‌های شهید مطهری که خوب، شروع خیلی چیزها بودن. اما اگه بخوام برگردم به عقب، دو تا کتاب بودن که تو بچگی تاثیر عمیقی رو من گذاشتن. یکی مجموعه کتاب‌های مرحوم آذریزدی (قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب) که هنوز هم بخشی از متن بعضی از کتاب‌ها رو حفظم از بس که هر کدوم رو چند بار خوندم و یکی هم کتاب «این همان مرد است» آقای مرتضی دانشمند که مجموعه داستانی‌ای بود از چندتا روایت از زندگی معصومین برای کودکان و اونقدر من این کتاب رو دوست داشتم و خونده بودمش که بخش‌هایی از این کتاب رو هم هنوز حفظم و تاثیری که روی من گذاشت واقعا قابل توضیح نیست. یعنی اگه بخوام توضیح بدم باید داستان‌های کتاب رو تعریف کنم که خوب یکم خسته‌کننده می‌شه. فقط همین قدر بگم که یک‌سری از مفاهیم عالی دینی مخصوصا تو حوزه اخلاق رو از این کتاب‌ها یاد گرفتم و تو ذهنم مونده.


حالا که از شهید مطهری گفتم، دوست دارم از کتاب «سیمای محمد» دکتر شریعتی هم اسم ببرم که اولین کتابی بود که از ایشون خوندم و یادمه اون موقع خیلی برام جذاب بود. و همین طور از «کویر» که تو یه دوره بحران روحی، مثل دارو، روزی چند بار می‌خوندمش. قلم دکتر شریعتی کمک بزرگی بود برای رنگ و لعاب دادن به سازه‌های سنگینی که کتاب‌های شهید مطهری تو ذهنم می‌ساختن. یه جور شور و هیجان خاص می‌داد به باورهای عقلانی‌ای که از مطهری یاد می‌گرفتم.


و نوبتی هم که باشه نوبت استاد بزرگ نادر ابراهیمیه و «یک عاشقانه آرام» بی‌نظیرش که بدون تردید مهم‌ترین کتاب عاشقانه‌ایه که تا حالا خوندم. نمی‌گم الزاما بهترین یا تاثربرانگیزترین کتاب از جهت ادبی ولی قطعا مهم‌ترین کتاب عاشقانه‌ به جهت تاثیری که روی نوع نگاه من به مقوله عشق و ازدواج گذاشت. گاهی فکر می‌کنم اگه یه وقتی تصمیم گرفتم با کسی در مورد زندگی مشترک حرف بزنم، اگه فقط بگم «بیا مثل این کتاب زندگی کنیم» همین یه جمله کلی از حرفا رو زده باشه:)


و مهم‌ترین و دوست‌داشتنی‌ترین کتابی که بخوام تو این بازی ازش اسم ببرم قرآنه. کتابی که سال‌ها قبل فقط برای این که احساس می‌کردم «بین این کتابایی که می‌خونی، خیلی زشته این کتابو اصلا نخونده باشی» شروع کردم به خوندنش.

خدا رحمت کنه مرحوم الهی قمشه‌ای رو. ولی انصافا ترجمه قرآن ایشون اصلا ترجمه دلچسب و جالبی نیست (جالب‌تر این که اغلب ترجمه‌های بازار نشر هم مال ایشونه!). قرآن رو شروع کردم و هرچه قدر بیش‌تر می‌خوندم به نظرم بی‌مزه‌تر و نامفهوم‌تر می‌اومد. فقط دلم می‌خواست یکی از اینایی که این همه از شیرینیِ خوندنِ قرآن می‌گن رو پیدا کنم و بپرسم دقیقا منظورش از شیرینی چیه وقتی این کتاب انقدر عجیب و نامفهومه؟

تو همین گیر و دار بود که یه برنامه قرآنی ویژه موبایل اتفاقی (اتفاقی؟!) اومد دستم. اون موقع‌ها هنوز اندرویدا انقدر فراگیر نبودن و گوشی منم جاوا بود. اسم برنامه هم یادم نیست اصلا. ولی قرآن بود و ترجمه و تفسیر. فونت درشت، استفاده راحت (متن قرآن و ترجمه و تفسیرش به صورت کشویی از راست به چپ جابه‌جا می‌شدن)، ترجمه روون و شان نزول آیات توی یه تفسیر سبک و جمع‌و‌جور (که بعدها فهمیدم تفسیر و ترجمه از تفسیر نور آقای قرائتی بوده) تازه باعث شد بفهمم اصلا این کتاب چی می‌گه (نه که الان فهمیده باشم‌ ها! منظورم در حد خوندنه فقط :دی) و تازه اونجا بود که شیرینی خوندنشو حس کردم. چند دوری (شایدم دو سه دور فقط) با تفسیر نور قرآن رو خوندم تا این که بعدها یه قرآن دیگه به دستم رسید (عکسش تو صفحه اینستاگرامم هست) که گرچه تفسیر همه آیات رو نداره، ولی اونایی که داره رو سعی کرده به صورت گلچینی از تفاسیر مختلف بنویسه و در مجموع به نسبت تفسیر نور، گرچه جامع‌تر نیست، ولی عمیق‌تره و الان مدت‌هاست که سعی می‌کنم به صورت روزانه با این کتاب، قرآن رو بخونم.

تاثیر خوندن قرآن هم واقعا تاثیر قابل بیانی نیست. فکر می‌کنم بهترین عبارتی که بخوام برای توضیحش بنویسم همون حدیثیه که «اگر جوان مومنی قرآن بخواند قرآن با پوست و گوشت او درمی‌آمیزد». اینو نه که بخوام سجاده آب بکشم و بگم من مومنم و فلان و این‌ها، نه، فقط برای بیان نوع تاثیری که خوندن این کتاب می‌ذاره نوشتم. همین‌ قدر عمیق و همین قدر عجیب. واقعا گاهی از ذوق زیاد کتاب قرآنمو محکم بغل می‌کنم از بس که دوست‌داشتنیه:)


و این‌جا، جا داره برای حسن ختام از کتاب‌های «زندگی زیباست»، روایت داستانی از زندگی شهید آوینی که عجیبه با وجود این همه سال حرف زدن در مورد آوینی، این همه حرف جدید و خوب و تاثیرگذار توش بود و موقع خوندنش حسابی حالمو خوب کرد و همین‌طور از کتاب‌های «انسان ۲۵۰ ساله»، «دغدغه‌های فرهنگی»، «خانواده» و «طرح کلی اندیشه اسلامی» (در دست خوانش) هم تشکر کنم که استحکام فکری اندیشه مطهری و شور و هیجان دینی افکار شریعتی رو با هم یک‌جا دارن:)


و نامی هم ببریم از داستان «چقدر زمین نیاز است» تولستوی، دیوان حافظ، گلستان سعدی، آرتور سی‌کلارک (علاقه‌مندای مجموعه‌های علمی تخیلی می‌دونن چقدر خوب می‌نوشته)، کانن دویل (شرلوک هولمز عزیز)، رضا امیرخانی، کتاب «فردوسی» از مجموعه «فرزانگان» دفتر انتشارات کمک آموزشی(که برای نوجوون‌ها فوق‌العاده است)، کتاب «پیدایش و مرگ دایناسورها»ی انتشارات بنفشه از مجموعه «چرا و چگونه» که عشق من بودن تو دوره ابتدایی:)، مجموعه کتاب‌های «تاریخ پهلوی» انتشارات مدرسه (باز هم یک گزینه فوق‌العاده برای نوجوون‌ها) و تک‌تک کتاب‌های مربوط به حوزه ادبیات مستند و داستانی انقلاب و دفاع مقدس که تا به حال خوندم مخصوصا «نه آبی نه خاکی» علی موذنی، «حکایت زمستان»، مجموعه «از چشم‌ها»ی روایت فتح و مجموعه «نیمه پنهان ماه».