بسماللهالرحمنالرحیم
اول از همه ممنون از نویسنده وبلاگ نون و قلم به خاطر راهاندازی این پویش و تزریق شور و هیجان به فضای بیان با طرح این سوال خوب، اونم تو این دوره زمونهای که مد شده هی دونهدونه ملت جمع میکنن میرن! این چه وضعیه عاقا؟ بنده به عنوان یکی از سردمداران حرکت «تا فلان هدفت محقق نشده حق نداری فلان کار رو انجام بدی» تو زندگی واقعی که به نظرم تا نزدیک اواخر این مسیر رو رفتم (مثلا تو یه مورد، پنج سال یکی از آدمایی که دوستش داشتم و اونم خیلی دوستم داره رو سر همین مسخرهبازیا ندیدم!) خدمتتون عرض کنم که البته شرایط آدما متفاوته و برای همه نمیشه یه نسخه پیچید، ولی کلا شما معطل نباش فلان وقت و اوضاع، شرایط خاصی پیش بیاد تا حالت خوب باشه، اگه نوشتن جزئی از وجودته بنویس. اصلا تلخ بنویس ولی تو همین تلخ نوشتن خلاق باش. از همین تلخی استفاده کن واسه تمرین خلاقیت اصلا! ولی نزن زیر بساط! خدا رحمت کنه نادر ابراهیمی عزیز رو. «دیگر هیچ معجزهای در کار نیست» عزیزانم! منتظر و معطل یه اتفاق مبهم نباشیم. بندگی و شادی و حال خوب و اصولا زندگی واقعی، دقیقا تو همین گرفتاریها و نداریها و شکستهای عاطفی و بیپولیها و .... باید اتفاق بیفته و این دنیا ذاتش همینه اصولا و ... [از منبر پایین آمده، محجوبانه به التماس دعاها پاسخ میدهد و ضخامت پاکت سفید را یواشکی ارزیابی میکند :دی]
و اما بعد، اولا همین اولش سنگامون رو وا بکنیم خوبه. ببینید، واقعیت اینه که شما با یه آدم طبیعی به عنوان نویسندهٔ این وبلاگ مواجه نیستید. چرا؟ عرض میکنم، یه نمونش این که این آدم خیلی با دقت و بر اساس معیارهای پیچیدهای یه سری وبلاگ رو انتخاب کرده گذاشته تو بخش «وبلاگ» وبلاگش، ولی در عین حال، خودش همهٔ اون وبلاگا رو نمیخونه! بعد اون وقت یه سری وبلاگ رو اینجا جزء وبلاگهای موثر (و واقعا هم موثر) اسم برده که ولی تو اون بخش «وبلاگ» نیستن.
بعد از اون طرف، تا این لحظه که داره اینا رو مینویسه بین همهٔ وبلاگایی که میشناسه، سهتا وبلاگ هستن که واقعا از ته دل خلاقیت و توان نویسندههاش رو تحسین کرده و احساس کرده تنها وبلاگایی هستن که حتی اگر تلاش و تمرین هم بکنه نمیتونه شبیهشون بنویسه، با این حال، اسم هیچ کدوم از این سهتا وبلاگ رو تو فهرست وبلاگهای موثرش نیاورده! فلذا، با موجود نسبتا پیچیدهای در حوزه برخورد با وبلاگها مواجه هستید و نبود اسمتون تو فهرست زیر، به هیچوجه به مفهوم جذاب یا مفید نبودن وبلاگتون از نظر من نیست. اینا رو هم از باب عذرخواهی نمیگم (مگه نیاز به عذرخواهی هم هست اصولا؟!) فقط خواستم کلا در جریان باشید. ممنون که در جریانید الان :دی
و اما بریم سر اصل مطلب؛ راستش من دوست داشتم اینا یا هشتا بشن یا چهاردهتا که همهٔ پیشنهادات موجود تو قوانین پویش رو رعایت کرده باشم که خب نشد. یعنی تعدادشون شد پونزدهتا فقط برای این که من ضایع شم:| علی ای حال، میریم که داشته باشیم فهرست وبلاگهای موثر رو به انتخاب نویسنده وبلاگ تلاجن:
۱.Daily me: وبلاگ آقای چارلی، آخرین وبلاگیه که به فهرست «وبلاگ» تلاجن اضافه شده، ولی همزمان چون نویسندهٔ این وبلاگ، جوونترین وبلاگنویس زندهایه (:دی) که من وبلاگشو میخونم، گفتم خوبه از ایشون شروع کنم.
با یه وبلاگنویس کمابیش کمسنوسال ولی در عین حال باهوش، فهمیده و حرفهای روبهرو هستیم که علاقش به یکی از شاخههای علوم تجربی (فیزیک) از وجوه شباهت من و ایشون محسوب میشه (البته من به زیست و شیمی بیشتر علاقه دارم، از باب علوم تجربی بودنش گفتم) ایشون از نسل در حال انقراض آدمهایی هستن که عرض زندگی رو جدی گرفته و علیرغم جمیع مخالفتها و گرفتاریهای احتمالی، رفته دنبال علاقش تو دانشگاه و خیلی هم دوستداشتنی از این علاقه مینویسه و در دوره زمونهای که عشق، خلاصه شده تو یه سری تصاویر و جملات مضحک و تکراری، داریم نوشتههای یک «عاشق علم» رو میخونیم تو یه وبلاگ خوشگل و دوستداشتنی که از قضا نویسندش تعامل مودبانه و قشنگی هم داره با مخاطباش. فلذا وبلاگ ایشون یکی از وبلاگهای موثره برای من:)
۲.تنها دویدن: رها از دوستای قدیمی منه و البته قرار گرفتنش تو این فهرست به دلیل دوستی قدیمیمون نبوده. اولا بعد از رفیق، بیشترین تعامل، شباهت فکری و سلیقهای رو با رها دارم و ثانیا گرچه خیلی وقت نیست که شروع کرده به نوشتن (و مفتخرم که مشوقش بودم تو این مسیر) ولی جدا و واقعا خوب مینویسه. هم دغدغههاش برام جذابه و هم نحوهٔ بیانشون. رها هم (با یه کوچولو اغماض) جزء همون دستهایه که تو زندگی رفته دنبال علایقش و جدای این که واقعا به عنوان یه وبلاگ موثر دوست داشتم اسمش رو بیارم، یکمی هم قصدم معرفیش بود به عنوان وبلاگی که کمابیش تازه شروع کرده به نوشتن. دنبالش کنید و بخونیدش به نظر من:) ضرر نمیکنید:)
۳.بیمارستان دریایی: دکتر یونس البته فعلا نمینویسن ولی وبلاگشون به نظرم از وبلاگای موثر بیانه. روحیهٔ دقیق و پرانرژیای دارن که برام جذابه و اطلاعات و تحلیلهاشون هم اغلب خوندنی و مفیده. فعلا بهروز نمیشه ولی بایگانیشون خداروشکر هنوز در دسترسه. به امید این که به زودی برگردن:)
۴.شباهنگ: قاعدتا نمیشه حرف تاثیرگذاری باشه و از نسرین عزیز حرف نزنیم:) نکتهٔ خیلی جذاب در مورد علاقهٔ من به وبلاگ شباهنگ اینه که من خودم هرگز و عمرا حاضر نیستم خاطرات زندگیم رو این طور با جزئیات برای خوانندهها تعریف کنم ولی در عین حال به همون اندازه برام جالبه که نوشتههای کسی که این طوری مینویسه رو بخونم:) یه چیزی تو این روحیه هست که خود من فاقد اون هستم و احتمالا همین، موضوع رو برام جذاب میکنه. جالبتر این که بهتون بگم تابستون پارسال با دو تا روزانهنویس آشنا شدم، یکیش نسرین و یکی هم یه وبلاگ دیگه که به دلایلی نمیخوام اسم ببرم و این دو نفر با نوشتن موقعیتهای عادی زندگی و رفتارها و واکنششهاشون تو اون موقعیتها، من رو غیرمستقیم متوجه چندتا از عیبهای مهم شخصیتیم کردن، تا جایی که یادمه میخواستم یه مطلبی بنویسم به اسم «وبلاگدرمانی» و مفصل توضیح بدم این روزانهنویسی که شخصا قبلا باهاش مشکل داشتم، چقدر حرکت جالب و مفیدی میتونه باشه.
از نظر نحوهٔ تعامل با مخاطب هم که واقعا نسرین نیاز به تعریف نداره:) برای ایشون هم دعا میکنیم به زودی برگرده به عرصهٔ نوشتن:)
۵.اجتماعینویس: نویسندهٔ این وبلاگ قبلا یه وبلاگ برای معرفی کتاب داشتن و الان چندوقتی هست این وبلاگ رو زدن و گرچه متاسفانه خیلی کم مینویسن، ولی همهٔ شاخصههای یه وبلاگ خوب رو از قالب تا فونت و عکسهای اختصاصی پستها، تا حتی انتخاب دقیق و جالب عکس پروفایل (بخونید حتما دلیلشون رو برای انتخاب عکس پروفایلشون تو بیان) تا قدرت قلم خوب و نگاههای تازه، تو وبلاگشون پیدا میشه. برای ایشون هم دعا میکنیم بیشتر بنویسن:)
۶.حریم خصوصی: وبلاگ حریم خصوصی حقیقتا مستغنا است از تعاریف و تماجید من. برای آقای میرزا هم دعا میکنیم زودتر برگردن به عرصهٔ نوشتن. واقعا از اون وبلاگها بودن که وقتی بهروز میشدن من تا کلیک کنم رو اون ستاره روشن طلایی و مطلب رو ببینم، پر از ذوق بودم و خوشحال میشدم:)
۷.در آن نیامده ایام: وبلاگ آقای حسن صنوبری، شاعر و فعال فرهنگی. ایشون هم قطعا به تعریف و توصیف من احتیاج ندارن. بازمانده سبک دورهٔ طلایی وبلاگ فارسیه وبلاگ ایشون و ستارهٔ ایشون هم وقتی روشن میشه شخصا خوشحال میشم:) خوشبختانه ایشون هنوز مینویسن و فعلا نیاز به دعای بازگشت نیست:)
۸.روزنوشتهای دکتر: وبلاگ دوستداشتنی دکتر میم که حقیقتا نمیدونم چرا ولی تصورم این بود اگه همه هم برن، ایشون میمونن و مینویسن که خب، زندگی همیشه و تو همهٔ مسائل تا حال آدم رو نگیره بیخیال نمیشه:| برای توضیح و تعریف وبلاگ ایشون هم باز کلمات مناسبی ندارم واقعا و برای نحوهٔ تعامل فوقالعاشون با مخاطب هم. در این حد که پیش اومده چیزی ازشون پرسیدم و جواب دادن و قضیه گذشته و بعد چند وقت بعد وسط این همه کار و مشغله و سفر و... وقتی یه اتفاق جدید در مورد اون موضوع مورد بحث افتاد، یادشون بود و با این که کلا موضوع رد شده بود و منم چیزی نگفته بودم ولی چون میدونستن احتمالا برام مهمه، اومدن و برام نظر گذاشتن و بهم اطلاع دادن. حقیقتا فراموش نمیکنم این رفتار رو. برای ایشون هم قطعا دعا میکنیم برگردن انشالله:)
۹.اقلیما: واقعا میشه اسمی از اقلیمای عزیز نیاورد با این همه حس و حال خوب که تو وبلاگش هست؟:) نگاه اقلیما به مقولهٔ دین از بعضی جهات شباهت زیادی داره به نگاه خود من و یه سری از شخصیتهای موردعلاقه و رجوعمون انقدر شبیه بود که یه بار بهش گفتم احتمالا خواهر دوقلوی گمشدهٔ منه و بعد که دیدیم از نظر زمانی و تاریخ تولدامون این فرضیه رد میشه تصمیم گرفتیم فامیل درجه یک باشیم تا این علایق مشترک توجیه بشه:) آخرین بار قرار شد چون من از دار دنیا یه خاله بیشتر ندارم، خالم باشه :دی وبلاگ خاله اقلیما رو هم برای خوندن پیشنهاد میدم قطعا:)
۱۰.صالحه+: صالحهٔ عزیز یه جور صداقت ویژه داره تو نوشتههاش که دوستش دارم. هرکسی نمیاد انقدر صادقانه از اشتباهاتش بنویسه و دقیق موشکافیشون کنه و علیرغم این که تو این فضاها، این کار به قضاوتهای بعضا نادرستی منجر میشه، ولی این اصرارش به نشون دادن یه تصویر واقعی از خودش رو واقعا دوست دارم. برای این گرفتاری اخیرش هم دعا میکنیم که درست و برطرف بشه انشالله:)
۱۱.فیشنگار: فکر نمیکنم واقعا کسی بتونه تاثیر وبلاگ ایشون رو تو فضای بیان انکار کنه. جدای از اون، تو مسئلهٔ ارتباط و تعامل با مخاطب، ایشون روش ویژه و منحصربهفردی دارن تو برخورد با نظرات که گرچه بعضا حرص آدم رو درمیاره ولی انصافا جالبه. نکتهٔ بعدی طیف گستردهٔ سلایق متفاوته تو وبلاگ ایشون که واقعا مدیریتش کار هرکسی نیست. از این جهت شباهنگ هم واقعا مدیریت خوبی داره. تواناییای که من عمرا ندارم :دی
۱۲.بازتاب نفس صبحدمان: و یا در واقع کلبهٔ آروم آرامشبخش خانم الف:) ایشون جزء اون وبلاگنویسهایی هستن که سبک ویژهٔ خودشون رو دارن و قطعا جزء اون فهرست وبلاگنویسهایی هستن که آدم دلش میخواد از نزدیک ببینتشون:) خانم الف عزیز، من هنوز عکس اون دفترچهای که چند سال پیش قبل سفر مشهدتون، اسم وبلاگنویسها رو توش نوشته بودید، تو گوشیم دارم:)
۱۳.هیولای درون: این وبلاگ هم قطعا از وبلاگهای تاثیرگذار بیانه. تنوع موضوعی، توانایی قابلقبول نویسنده تو بیان مطالبش، طیف گستردهٔ مخاطبین و صداقت و مخصوصا انصاف نویسنده به نظرم غیرقابل انکاره. غیر اینا، یه روحیهای برای راه انداختن دورهمی و دور هم جمع کردن آدما تو وجود نویسنده هست که خیلی خوب درکش میکنم، من خودمم نقش چسبنواری رو دارم تو دورهمیهای دوستانه و مدام دوست دارم بچهها رو به شکلای مختلف دور هم جمع کنم و معمولا تو قرارام، ساعت و محل قرار رو و این که کجا بریم رو من پیشنهاد میدم و...
این وبلاگ هم اخیرا بسته شده، ولی آیا ما باز هم دعا میکنیم برای برگشتن نویسنده؟ خیر! خسته شدیم از بس تو این پست دعا کردیم:| ببینید چی کار کردید با فضای بیان:| ای بابا!
۱۴.هُدِس: فهرست رو با یکی از اعضای کمسن بیان شروع کردم و با یکی دیگه از جوونترها تموم میکنم. وبلاگ هدس رو خیلی وقت نیست که میخونم ولی انصافا به نسبت سنوسال نویسنده، با قلم توانایی روبهرو هستیم که اگه تو همین نقطه متوقف نشه، آیندهٔ نوشتاری خوبی براش قابل تصوره انشالله:)
و اما...
و اما جایزهٔ ویژهٔ هیئت داوران اهدا میشه به وبلاگ دوستداشتنی و البته مدتها پیش تعطیلشدهٔ «تو فقط لیلی باش». وبلاگی که قریب به پنج ساله تعطیل شده ولی هنوز گوشه و کنار بیان میبینم خانمهایی رو که از تاثیر این وبلاگ و جهانبینی نویسندش روی شخصیت و زندگیشون مینویسن. وبلاگی که کمک بزرگی کرد به من برای تکمیل نظراتم در مورد مسائل زنان و گرچه من زمانی پیداش کردم که دیگه تعطیل شده بود، ولی روح زندهای داشت بازم. جایزهٔ ویژه رو میدم به خانم رضوان عزیز، نویسندهٔ این وبلاگ (که ظاهرا هیچکس تو مجازی خبری ازشون نداره ولی انشالله هرجا هستن خودشون و خانوادشون سالم و سلامت باشن) که چندساله نمینویسه ولی هنوز وبلاگش محل رجوع خوانندههاست. جایزهٔ ویژه رو بهشون میدم چون احساس میکنم یه نیت پاک و اخلاص ویژهای تو کارشون بوده که همچین تاثیری روی قلمشون گذاشته. جایزه رو به ایشون میدم تا یادمون باشه این طوری وبلاگ بنویسیم که وقتی هستیم یا میریم، به هرحال مفید و موثر باشیم. وقتی با عشق مینویسی، این عشق جاری میشه تو زندگی خوانندههات، حتی اگه به هر دلیلی دیگه نباشی «ثبت است بر جریدهٔ عالم دوام» تو:)
خب، این از فهرست وبلاگایی که پیشنهاد میکنم بخونیم، ولی یه پیشنهاد دیگه هم دارم و اون در مورد وبلاگاییه که میخوام پیشنهاد کنم نخونیمشون! بیاید همه با هم تصمیم بگیریم وبلاگ کسانی که به برتری ذاتی یکی از دو جنس زن یا مرد به اون یکی اعتقاد دارن رو نخونیم و بذاریم تو تنهایی خودشون....
بعضیا رو واقعا نباید خوند، نباید براشون نظر گذاشت، باید حس کنن که حرفاشون چقدر بیاساسه، بلکه از دست این افکار جاهلی و قرون وسطایی راحت شیم. میشه یعنی؟
ممنون اگه تا تهش خوندید:)
بعدنوشت: دعوت؟ از اونجایی که خیلی آدم بیجنبهایم و اگر از کسی دعوت کنم و ننویسه ناراحت میشم، ترجیح میدم دعوت نکنم از کسی :دی ولی جدا پیشنهاد میکنم بنویسید اگر میتونید:)
این متن تقدیم میشه به آقای نئوتد (که تا حالا وبلاگشون رو ندیده بودم، ولی انصافا تو این بازی سوال خوبی پرسیدن که جای تشکر داره) و خانم صالحه عزیز که من رو دعوت کردن:)
و اما بعد؛
برای کسی که مسیر اصلی زندگیش، با خوندن یک سری کتاب، کلا وارد فاز دیگهای شد، این سوال، خیلی سوال خوبیه. وقتی متن سوال رو خوندم که «اون کتاب یا کتابهایی که باعثِ تحول یا تغییر تو زندگیتون شدند رو تو وبلاگتون با دوستهاتون به اشتراک بذارید و بگید چه تغییر و تحولی رو تو زندگیتون ایجاد کردن» اولین کتابی که یادش افتادم «فلسفه اخلاق» شهید مطهری بود که قبلا مفصل تو این مطلب نوشتم چقدر تو زندگیم تاثیرگذار بود و منِ بیتفاوت رو کلا وارد دنیای جدیدی کرد. البته الان از خود کتاب «فلسفه اخلاق» چیز خاصی یادم نیست؛ ولی به هر حال این کتاب بود که دروازه ورود من شد به یه دنیای جدید. اگه بخوام یکم سینماییش کنم، باید بگم دقیقا شبیه این در و پنجرههای مخفی بود که شخصیتهای توی فیلمها تو یه خونه قدیمی پیدا میکنن و باعث میشه یه دنیای ناشناخته اون طرف در پیدا کنن و با ماجراهایی که براشون پیش میاد خیلی چیزا یاد بگیرن و نگاهشون به زندگی و آدمها عوض بشه. کتابهای شهید مطهری تا اونجا که خوندمشون (و فلسفه اخلاق به عنوان اولین کتاب) دقیقا مثل این در مخفی بودن که خیلی چیزها رو برای من عوض کردن.
این از کتابهای شهید مطهری که خوب، شروع خیلی چیزها بودن. اما اگه بخوام برگردم به عقب، دو تا کتاب بودن که تو بچگی تاثیر عمیقی رو من گذاشتن. یکی مجموعه کتابهای مرحوم آذریزدی (قصههای خوب برای بچههای خوب) که هنوز هم بخشی از متن بعضی از کتابها رو حفظم از بس که هر کدوم رو چند بار خوندم و یکی هم کتاب «این همان مرد است» آقای مرتضی دانشمند که مجموعه داستانیای بود از چندتا روایت از زندگی معصومین برای کودکان و اونقدر من این کتاب رو دوست داشتم و خونده بودمش که بخشهایی از این کتاب رو هم هنوز حفظم و تاثیری که روی من گذاشت واقعا قابل توضیح نیست. یعنی اگه بخوام توضیح بدم باید داستانهای کتاب رو تعریف کنم که خوب یکم خستهکننده میشه. فقط همین قدر بگم که یکسری از مفاهیم عالی دینی مخصوصا تو حوزه اخلاق رو از این کتابها یاد گرفتم و تو ذهنم مونده.
حالا که از شهید مطهری گفتم، دوست دارم از کتاب «سیمای محمد» دکتر شریعتی هم اسم ببرم که اولین کتابی بود که از ایشون خوندم و یادمه اون موقع خیلی برام جذاب بود. و همین طور از «کویر» که تو یه دوره بحران روحی، مثل دارو، روزی چند بار میخوندمش. قلم دکتر شریعتی کمک بزرگی بود برای رنگ و لعاب دادن به سازههای سنگینی که کتابهای شهید مطهری تو ذهنم میساختن. یه جور شور و هیجان خاص میداد به باورهای عقلانیای که از مطهری یاد میگرفتم.
و نوبتی هم که باشه نوبت استاد بزرگ نادر ابراهیمیه و «یک عاشقانه آرام» بینظیرش که بدون تردید مهمترین کتاب عاشقانهایه که تا حالا خوندم. نمیگم الزاما بهترین یا تاثربرانگیزترین کتاب از جهت ادبی ولی قطعا مهمترین کتاب عاشقانه به جهت تاثیری که روی نوع نگاه من به مقوله عشق و ازدواج گذاشت. گاهی فکر میکنم اگه یه وقتی تصمیم گرفتم با کسی در مورد زندگی مشترک حرف بزنم، اگه فقط بگم «بیا مثل این کتاب زندگی کنیم» همین یه جمله کلی از حرفا رو زده باشه:)
و مهمترین و دوستداشتنیترین کتابی که بخوام تو این بازی ازش اسم ببرم قرآنه. کتابی که سالها قبل فقط برای این که احساس میکردم «بین این کتابایی که میخونی، خیلی زشته این کتابو اصلا نخونده باشی» شروع کردم به خوندنش.
خدا رحمت کنه مرحوم الهی قمشهای رو. ولی انصافا ترجمه قرآن ایشون اصلا ترجمه دلچسب و جالبی نیست (جالبتر این که اغلب ترجمههای بازار نشر هم مال ایشونه!). قرآن رو شروع کردم و هرچه قدر بیشتر میخوندم به نظرم بیمزهتر و نامفهومتر میاومد. فقط دلم میخواست یکی از اینایی که این همه از شیرینیِ خوندنِ قرآن میگن رو پیدا کنم و بپرسم دقیقا منظورش از شیرینی چیه وقتی این کتاب انقدر عجیب و نامفهومه؟
تو همین گیر و دار بود که یه برنامه قرآنی ویژه موبایل اتفاقی (اتفاقی؟!) اومد دستم. اون موقعها هنوز اندرویدا انقدر فراگیر نبودن و گوشی منم جاوا بود. اسم برنامه هم یادم نیست اصلا. ولی قرآن بود و ترجمه و تفسیر. فونت درشت، استفاده راحت (متن قرآن و ترجمه و تفسیرش به صورت کشویی از راست به چپ جابهجا میشدن)، ترجمه روون و شان نزول آیات توی یه تفسیر سبک و جمعوجور (که بعدها فهمیدم تفسیر و ترجمه از تفسیر نور آقای قرائتی بوده) تازه باعث شد بفهمم اصلا این کتاب چی میگه (نه که الان فهمیده باشم ها! منظورم در حد خوندنه فقط :دی) و تازه اونجا بود که شیرینی خوندنشو حس کردم. چند دوری (شایدم دو سه دور فقط) با تفسیر نور قرآن رو خوندم تا این که بعدها یه قرآن دیگه به دستم رسید (عکسش تو صفحه اینستاگرامم هست) که گرچه تفسیر همه آیات رو نداره، ولی اونایی که داره رو سعی کرده به صورت گلچینی از تفاسیر مختلف بنویسه و در مجموع به نسبت تفسیر نور، گرچه جامعتر نیست، ولی عمیقتره و الان مدتهاست که سعی میکنم به صورت روزانه با این کتاب، قرآن رو بخونم.
تاثیر خوندن قرآن هم واقعا تاثیر قابل بیانی نیست. فکر میکنم بهترین عبارتی که بخوام برای توضیحش بنویسم همون حدیثیه که «اگر جوان مومنی قرآن بخواند قرآن با پوست و گوشت او درمیآمیزد». اینو نه که بخوام سجاده آب بکشم و بگم من مومنم و فلان و اینها، نه، فقط برای بیان نوع تاثیری که خوندن این کتاب میذاره نوشتم. همین قدر عمیق و همین قدر عجیب. واقعا گاهی از ذوق زیاد کتاب قرآنمو محکم بغل میکنم از بس که دوستداشتنیه:)
و اینجا، جا داره برای حسن ختام از کتابهای «زندگی زیباست»، روایت داستانی از زندگی شهید آوینی که عجیبه با وجود این همه سال حرف زدن در مورد آوینی، این همه حرف جدید و خوب و تاثیرگذار توش بود و موقع خوندنش حسابی حالمو خوب کرد و همینطور از کتابهای «انسان ۲۵۰ ساله»، «دغدغههای فرهنگی»، «خانواده» و «طرح کلی اندیشه اسلامی» (در دست خوانش) هم تشکر کنم که استحکام فکری اندیشه مطهری و شور و هیجان دینی افکار شریعتی رو با هم یکجا دارن:)
و نامی هم ببریم از داستان «چقدر زمین نیاز است» تولستوی، دیوان حافظ، گلستان سعدی، آرتور سیکلارک (علاقهمندای مجموعههای علمی تخیلی میدونن چقدر خوب مینوشته)، کانن دویل (شرلوک هولمز عزیز)، رضا امیرخانی، کتاب «فردوسی» از مجموعه «فرزانگان» دفتر انتشارات کمک آموزشی(که برای نوجوونها فوقالعاده است)، کتاب «پیدایش و مرگ دایناسورها»ی انتشارات بنفشه از مجموعه «چرا و چگونه» که عشق من بودن تو دوره ابتدایی:)، مجموعه کتابهای «تاریخ پهلوی» انتشارات مدرسه (باز هم یک گزینه فوقالعاده برای نوجوونها) و تکتک کتابهای مربوط به حوزه ادبیات مستند و داستانی انقلاب و دفاع مقدس که تا به حال خوندم مخصوصا «نه آبی نه خاکی» علی موذنی، «حکایت زمستان»، مجموعه «از چشمها»ی روایت فتح و مجموعه «نیمه پنهان ماه».